incredible

1K 135 5
                                    

حرفای روانشناسم تو سرم تکرار میشد، من کبریا کبیری، بیست‌و‌هفت ساله، چرا بعد از بیست‌و‌یک سال همراهی با فرید تازه قبول کرده بودم که چقدر عاشقشم؟ چطوری خودمو گول زده بودم که اینطوری نیست؟ اینجوری نبود که خودم ندونم، چرا لازم داشتم یکی دیگه چشمامو باز کنه؟
با تکون دستای فرید به خودم اومدم.
فرید_چته امروز؟؟؟ دفعه سومه که رفتی تو هپروت!!!
_هیچی!
آره هیچی نبود، ترس و دلهره از دست دادنش داشت دیوونم میکرد... فرید، فرید دوست داشتنی و مهربون من.
فرید_کبریا؟
_هوم؟
فرید_بیا شام.
خودش رفت سمت tv و یه آهنگ از همونایی که دوست داشت پلی کرد. شام می‌خوردیم و سکوت بینمون رو صدای خواننده میشکوند.
***برات آواز می خونم
مردم میگن دیوونم
مردم که تورو ندیدن
اخ که مگه میدونن؟
هوات مثه بهاره
چشات ستاره داره
تا تو به شب نخندی
غصه داره ستاره
بارون دونه دونه
به من میگن دیوونه
ببار روی اشکام
کی قدرمو میدونه؟
می‌خوام دیوونه باشم
اصلا اونکه هیچی ندونه باشم.
اما تا دنیا دنیاست باهات
اونکه میمونه باشم.
باد میزنه تو موهات
مثل موج میون رود
عاشقتم بزار بگن
فلانی دیوونه بود....
#بزار بگن***
فرید_چیزی شده؟چرا نمی‌خوری؟؟؟
_چیزی نیست.
فرید_نکنه دوست نداری؟
_نه اتفاقا خیلیم خوشمزس دستت درد نکنه.
فرید_کبریا، من تو رو نشناسم که باید برم بمیرم، یچیزی شده، میگی یا خودم بفهمم؟
قاشق و چنگالمو گذاشتم تو بشقابمو بهش خیره شدم.
فرید_داری میترسونیم.
_فرید، باید یچیزی بهت بگم.
فرید_بگو، اتفاقی افتاده؟ کسی چیزیش شده؟
_نه! یه دقیقه دندون رو جیگر بزار!
فرید_بگو پس!
_من چند جلسه رفتم پیش روانشناس!
فرید حسابی جاخورد_چراااااا؟
_چراشو الآن ازم نپرس، روانشناسم خواسته تو رو ببینه.
فرید_باشه،کی کجا؟
_فردا ساعت شیش آدرسشو برات می‌فرستم.
فرید_کبی؟مطمعن باشم حالت خوبه؟
_آره...
ولی حتی خودمم مطمعن نبودم.
اون شبو خونه‌ی فرید موندم، البته زیاد پیش نمیومد و من یه دلیل خوب واسه اینکه بخوام خونه من بخوابیم داشتم، خونه من یه خوابه بود و فرید شبا مجبور میشد رو تخت من بخوابه، ولی خونه فرید من باید تو اتاق مهمونش می‌خوابیدم و اینو دوست نداشتم!می‌خواستم نزدیکش باشم و صدای نفساشو بشمرم تا خوابم ببره.

اون شبو خونه‌ی فرید موندم، البته زیاد پیش نمیومد و من یه دلیل خوب واسه اینکه بخوام خونه من بخوابیم داشتم، خونه من یه خوابه بود و فرید شبا مجبور میشد رو تخت من بخوابه، ولی خونه فرید من باید تو اتاق مهمونش می‌خوابیدم و اینو دوست نداشتم!می‌خواستم نزد...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
ObiymyWhere stories live. Discover now