.

384 49 27
                                    

آروم دستمو رو صورت نازش کشیدم خیلی طول نکشید که بیدار شد.
ژوان-بابایی...
خم شدم بغلش کردم-جونم عزیزم.صبحت بخیر.
ژوان-سوان خوبه؟
-آره عزیزم حالش خوبه.دست و صورتتو بشور و دسشویی کن و مسواک هم یادت نره...
دستمو کشید-باهام بیا.
بی خیال بیدار کردن شوان شدم و دنبالش رفتم‌.به در دسشویی تکیه دادم هنوز کمرم درد میکرد و تعادل نداشتم.
ژوان-حالت خوبه؟
-خوبم قربونت برم.دیشب بهتون خوش گذشت؟
ژوان-آره.خوب بود.ولی من مهمونیای خودمونو بیشتر دوست دارم.
-خودمون؟
ژوان-وقتی فقط منو تو و فرید و شوانیم.البته بودن ماما هم خوبه!برامون خوراکیای خوشمزه درست میکنه و دوسمون داره.
لبخند زدم-بازم اینطوری دور هم جمع میشیم عزیزدلم.دندوناتو قشنگ مسواک بزن.
فرید-عززززیزززززم؟
برگشتم سمت در.
فرید-حال ژوان خوبه؟
ژوان با دهن کفی اومد جلو در دسشویی..
فرید لبخند زد-نگران شدم دیدم نیستین.مسواکتو بزن پسرم.
و رفت.
ژوان همونجوری کفی پرسید-فرید به چیزی حساسیت داره؟
-نه.
ژوان-پس چرا چشمش کبود بود؟حشره نیشش زده؟
بهتر بود میگفتم دعوا کرده یا با داستان حشره پیش میرفتم.
-آره عزیزم حشره نیشش زده.چیز مهمی نیس زود خوب میشه.تو دهنتو آب بکش.
بعد رفتن ژوان شوانو بیدار کردم.
شوان-بزار بخوابم.
-نمیشه عزیزم مدرستون دیر میشه بجنب بیدار شو.بدو پسری.
به زحمت و با چشای بسته بردمش تو دسشویی و صورتشو شستم بلکه خوابش بپره و به زحمت بردمش بهش صبحونه بدم هنوز چرت میزد.
-صبح همگی بخیر‌
کل خانواده دور هم جمع بودن و به نظر میرسید فرید براشون توضیح داده چیشده چون همه طبیعی رفتار میکردن.
بابا-صبح بخیر کبریا.شوان جان خوابیدی؟
انتظار داشتم شوان همچنان خواب باشه ولی گویا چشاشو باز کرد.
شوان-صب بخیر باباجون.صب بخ...چرا چش فرید کبوده؟
قبل اینکه کسی حرف بزنه ژوان خونسرد گفت-حشره نیش زده زود خوب میشه.
لبخند زدم‌.فرید لب زد-آخه حشره؟.
شونه بالا انداختم و پشت میز نشستم.


-مامان یه روز من بیخیال فرید و بچه‌ها شدم شما ول نمیکنی؟
مامان-خب خانوادگی بیشتر خوش میگذره!.
-مامان جان با بچه سخت میشه پسرا انتظار دارن ببرمشون باغ‌وحش و شهربازی!سوان هم که هنوز آماده این چیزا نیس.فرید هم که مشکلی نداشت بمونه خونه.
مامان-منکه میگم نره تو بگو بدوش😒
کهربا-خب مامان چطوری بچه ها رو میبردیم خرید؟
پارسا-چی؟خرید؟
بابا-چرا نگفتی می‌خوای ببریمون خرید؟دور بزن من میخوام برم خونه.
-من نمیدونستم!
مامان-واه!حالا انگار چی میشه ما بریم یکم واسه ویدا و ویهان خرید کنیم؟طفلکیا موندن ایران.
-خب...یه فکری دارم.چطوره مامان و کهربا برن خرید و هروقت کارشون تموم شد زنگ بزنن؟منم بابا و پارسا رو میبرم سالن ماساژ یه حالی به بدنامون میدیم تا کارشون تموم شه؟
مامان-من که مشکلی ندارم.
کهربا-باشه.
بابا-من هرجا به جز پاساژ میام.
-تو چی پارسا؟
پارسا-خوبه من مشکلی ندارم.به هرحال اینجا همچین جای خفن و باحالی نیس که بریم بگردیم نهایتا چهارتا پارک و موزه داره!
خیلی میخواستم بگم غلط اضافی ولی نگفتم!مانان اینا رو جلو یه مال معروف و خوب پیاده کردم که تموم برند‌های معروف رو داشت و با بابا و پارسا رفتیم سالن ماساژ و اسپا .
-خب بابا من میرم یه اتاق واسمون رزرو کنم فقط بگین چه مدلی می‌خواین؟
بابا-سوئدی!
ابروهام ناخودآگاه پریدن.
-بابا حرفه‌ای بودی و رو نمیکردی؟
بابا-چیه فک کردی فقط خودت میای اینجورجاها؟
-نه منظوری نداشتم.تو چی پارسا؟
پارسا ولی انگار از مرحله پرت بود و با تردید گفت-همونی که عمو گفت!
-مطمعنی دیگه؟
پارسا-آره.
همه‌ی کارا رو کردم و وقتی رفتیم تو اتاق که لباسامونو دربیاریم و آماده بشیم تازه فهمیدم چه غلطی کردم که جدا سفارش ندادم.تموم تنم کبود بود الآن چطوری لخت شم آخع؟
بابا-کبریا معطل چی هستی می‌خوای واست دعوت‌نامه بفرستیم؟
-نه فقط اونقدا به ماساژ نیاز ندارم فک کنم پشیمون شدم..!
پارسا-شوخی میکنی دیگه؟
-آره!آره شوخی کردم...
جهنم ضرر.چی میخوان بگن؟احتمالا به روی خودشون نیارن.با اعتماد به نفس پالتومو در آوردم.بعد دکمه های پیرهن مردونمو یکی یکی باز کردم.و در آخر رکابیمو هم تو یه حرکت کندم.سرمو انداختم پایین و خودمو مشغول باز کردن کمربند شلوارم نشون دادم ولی زیر چشمی میدیدم که کار پارسا و بابا تموم شده و بالاخره به سمت من برمیگردن و برگشتن‌.
بابا-کبریا؟
خودمو زدم به اون راه.
-جانم؟
بابا-نگام کن.
لبمو که زیر فشار دندونام داشت میترکید ول کردم و با استرس سرمو بالا گرفتم و به جای چشماش به دماغش زل زدم!
بابا-به چشمام نگاه کن.
پوووف.بالاخره تو چشاش زل زدم.میترسیدم که چی قراره ببینم؟ناامیدی؟نفرت؟ولی تو چشای بابا یه ترکیب از سرزنش و خنده میدیدم.
بابا-اون موقع که اینجوری تنتو کبود میکرد خجالت میکشیدی؟
-بابااااا!
بابا-هیچ‌وقت بابت چیزی که ازش لذت بردی و باهاش مشکلی نداشتی خجالت نکش باباجون!
لبام آویزون شد.بابا بیشتر داشت خجالتم میداد.
پارسا-لباشو نگا کن توروخدا.لاومارک که خجالت نداره برادر من منم دارم.
و یه جایی پایین گردنشو نشون داد.
پارسا-البته الآن یکم کمرنگ شده!
بابا اخم کرد بهش-تو روتو کم کن بچه😒
پارسا-تا وقتی رو بدن کبریا باشه خوبه به من که رسید بد شد؟
به اون دونفر بود تا فردا صبح راجب منو مارک‌های بدنم نظر میدادن پس فقط ازشون دور شدم تا بیشتر ازین خجالتم ندادن😬😤




-فرید من زندت نمیزارم!
شوان-بابا منم!
اوه! شماره فریدو دیدم دقت نکردم کی پشت خطه!
-ام!چیزی شده ژوان؟
شوان-آره.من کوله لباس بالمو پیدا نمیکنم‌.
-خوب کمدتو گشتی؟
شوان-آره.نیست.
-خب زیر تختو نگاه کن.
شوان-وایسا.نه نیس.
-به فرید بگو طبقه آخر کمدتو بگرده.
شوان-فرید،بابا میگه طبقه آخرو نگاه کن.نیست!
-مطمعنم تو کمد گذاشتمش.کمد ژوانو نگا کردی؟
شوان-نه.صب کن.عه عه عه.ژوااااااااااااان.
گوشیو از گوشم دور کردم.
-پیدا شد؟
شوان-ژوان گذاشته بودش تو کشو خودش پیش جورابای بوگندوش!بابا!دعواش کن.
-گوشیو بده بهش.
ژوان-الو؟بابایی؟
-پسرم برو یه جایی که تنها باشی.
یکم صبر کردم خوب از شوان دور شه‌
ژوان-اومدم اتاق شما!
-خوبه.عزیزم باید از داداشت عذرخواهی کنی.و وقتی اومدم خونه راجب دلیل کارت صحبت میکنیم.
ژوان-ولی...
-ولی نداره قانونمونو یادتع؟کار اشتباه که میکنیم باید شجاعت عذرخواهی کردن و داشته باشیم.هممون.پس قبوله؟
ژوان-آره.
-حالا گوشیو بده فرید.
بازم صبر!
فرید-الو...
-فرید من زندت نمیزاررررررم!
فرید-چیشده؟
-بابا اینارو آوردم سالن ماساژ به لطف وحشی بازیهات کل تنم کبود بود!
فرید-اوه!-خب اونا نشونه های عشق منن رو تنت!باید بهشون افتخار کنی!
-خفه شو فرید!
فرید-الآن کجایی؟
-تو دسشویی قایم شدم طاقت تیکه های پارسا رو نداشتم.
فرید-کبی.جون من عصبانی نباش.
-جون خودتو قسم نخور.درضمن از دست تو عصبی نیستم تقصیر منم هست میتونستم جلوتو بگیرم‌
فرید-آره کلا تقصیر توعه اگه انقد خواستنی نبودی که من اینجوری نمیبوسیدمت که کبود شی!
-خیلی پررویی!خیلی!
فرید-پررویی که دوستت داره😎😌حالا برو و بدون خجالت ماساژتو بگیر که خستگی این چند روز از تنت در بره عزیزدلم.منم فردا از خجالتت درمیام.
-فردا چه خبره؟
فرید-قرار دو نفره منو تو!یادت رفته؟من از فرصت استفاده کردمو یه برنامه عالی واست ریختم.!
-کبودی هم تو برنامت هست؟
فرید-معلومه که هست!بدون تلفات که نمیشه!









اینم از این پارت.هشت صب دانشگاه دارم و دیگه چشام باز نمیمونه ولی پریه و قولش😎
ووت مهم نیس ولی نظر بدین من ذوق کنم!دوستتون دارم
با عشق
🦓پرپر🦓

.

ObiymyWhere stories live. Discover now