wakeful

357 59 25
                                    

فرید-پاشو کبی...بیدارشو...کبی دیرمون میشه لطفا!کبی قربونت برم بیدارشو...
کونمو گرفتم سمتش و پتورو بغل کردم-گمشو.
فرید-کبی بیدار میشی یا؟
-یا...
یدونه محکم زد در کونم که هوش از سرم پرید،خواب بماند!
-وحشی روانی!
فرید-بجنب باید دوش بگیری و حاصر شی.
-بچه‌ها؟
فرید-همه آماده منتظرتن!حتی سوز و آدام هم اومدن باهات خدافظی کنن.
-نمیشه من پنج مین دیگه بخوا...
فرید-کبریا!
-آهان!نمیشع.
کشون کشون بردتم حموم و درو هم پشتم قفل کرد.
فرید-تا دوش نگیری نمیای بیرون!
-لوس نشو درو باز کن ببینم!اصن شاید بخوام برم دسشویی!
فرید-همونجا کارتو بکن فک نکن نمیدونم از رو گشادی همیشه همینکارو میکنی!
-بیشعور!
آبو باز کردم.
فرید-از صبح پاشدی هرچی از دهنت درومد گفتی بهم دو روز دیگه من نبودم دلت برام تنگ شد هم میبینمت‌.
دمای آبوتنظیم کردمو گفتم-هیچم ولم تنگ نمیشه مامان میزاره هرچقدر خواستم بخوابم!
دتشتم لباسامو درمیاوردم که گفت-از پرواز جا میمونی وگرنه من کی نزاشتم بخوابی؟
رفتم زیر آب و گفتم-هرروز!
فرید-میگم کبی؟
-هوم؟
فرید-خوبی؟
-خوبم؟
فرید-دیشب و پریشب و سه شب پیش و کل هفته‌ی گذشته رو...
-اها فهمیدم!کل هفته رو مث وحشیا باهام سکس کردی!آره خوبم نگران نباش.
فرید-جدی؟اگه درد داری بگو بهم!
-نه خوبم یعنی خوبم درد داشتم که پارت میکردم عزیزم:)
فرید-خیالم راحت شد.
دروغ گفتم مث سگ!معلومه که درد دارم فرید زخم قبلی خوب نشده یدونه جدیدشو ایجاد میکرد فقط میخوام برم ایران یه مدت نباشه یکم خوب شم!تند و بی دقت خودمو شستم و اومدم بیرون.فرید رو تخت منتظرم بود.
-چرا اینجایی هنوز؟
فرید-منتطرتم کجاش بده؟
-هیچی!همینجوری گفتم.
داشتم لباس میپوشیدم که یهو بی فکر گفتم-فرید من یه هفته بدون تو چیکار کنم؟
فرید-چیزی نمیشه:)مطمعنم از پسش برمیای!
-میدونم که برمیام ولی دلم واست تنگ میشه!
فرید-منم:(بدون تو چیکار کنم؟
-غلط اضافی مطمعنم من نیستم میری کلی خوش میگذرونی فقط من دیگه جا برای بچه اضافی ندارم یه لطفی به خودمو خودت بکن و کسیو حامله نکن بعداً گندش دربیاد!
😳فرید-کبی قرار نشد همچین تیکه کلفتی بارم کنی!خیلی بدجنسی.
-کی همچین قراری گذاشتیم؟بالاخره من باید اخطار بدم بهت یا نه؟
فرید-باشه چشم حواسمو جمع میکنم شیطونی بی شیطونی!
-آفرین پسرخوب!حالا بیا بریم دیر شد.چمدونا رو بردی تو ماشین؟
فرید-بردم.
-چک کردی پاسپورت‌هارو برداشتیم یا نه؟بلیط‌ها؟
فرید-برداشتی.
-اوکی برای من مسکن گذاشتی؟
فرید-آره.
-چیزی یادم نرفته؟
فرید-نه!
رفتم بیرون-سلااام به همه!
سوزی پرید تو بغلم-کبی من نرفته دلم برات تنگ شد!
-سوز ما یه هفته بود همو ندیده بودیم اینم فوقش ده روزه!
🥺سوز-کسی بهت گفته خیلی بدجنسی؟
-فرید همین چند دقیقه پیش بهم گفت:)هی آدام چطوری؟
آدام-خوبم فک میکردم از پرواز جا بمونی!
-خسته بودم خب!
سوز-کبی یه لحظه بیا...
و با ابرو به آدام هم اشاره کرد از بقیه فاصله گرفتیم.
سوز-کبی؟
-هان؟
سوز-تو مشکلی داری؟
-چی؟چه مشکلی؟
سوز-اگه حالت یه وقت دوباره بده بهمون بگو!چرا با این حالت داری میری ایران؟
-حالم بد نیس!
آدام-یه حالت بداخلاقی از درد تو صورتت موج میزنه!شاید واسه اینه که داری از فرید دور میشی؟
-آهان:)نه یکم درد دارم چیز مهمی نیس!یه هفته پیش دوبار پشت هم بدون لب و کاندوم و این حرفت سکس داشتیم یکم داغون شدم:)بعدشم که ادامه دادیم دق و دلی این چندماهو درآوردیم و فرصت نشد بهترشم.دیدین فرید چقد این مدت مراعات میکرد؟این هفته اندازه کل این چندوقت باهم بودیم😂
سوز-من میرم جیگر فریدو سوراخ کنم!
-عههه کجا؟اون بیچاره هی میپرسید من به روی خودم نمیاوردم یکم زیادی هورنی بودم!
آدام-الآن نیستی؟
قیافم رفت تو هم-در حد مرگ حشریم فقط دارم به کون بیچارم مرخصی استعلاجی میدم جون بگیره برای بعد!
فرید-کبریا دیر شد!دیاکو خیلی وقته تو فرودگاه منتظره...
-اومدم.بچه ها،دلم براتون تنگ میشه با ویدیوکال در تماسیم ولی خب!
آدام-بیخیال یکی دو هفتس.
سوز-بی احساس!من خیلی دلم تنگ میشه مواظب خودت باش!
-هستم.شماهام مواظب فرید باشین:)
آدام-برو خیالت راحت ما حواسمون هست زیادی به خودش فشار نیاره.
لبخند زدم-ممنون!میبینمتون.
سوان رو از رو زمین برداشتم پسرا زودتر سوار ماشین شده بودن و فرید توان و ساک لوازم ضروری توان و سوان رو برده بود از قبل،سوان رو هم نشوند رو صندلیش و به من گفت-دیگه چیزی نمونده؟
نگاه آخرمو به خونه انداختم احتمالا دیگه نمیدیدمش:(
-دلم برای اینجا تنگ میشه!
فرید-دیشب خدافظیتو با خونه کردی بسه پروازتو از دست میدی!
چپ چپ نگاش کردم.
-بچه ها کاری ندارین؟
سوزی-نه مواظب خودتون باشین.فرید ما اینجا منتظرت میمونیم تا بیای.
فرید-باشه زود برمیگردم برای بازدید آزاد خونه آماده شیم.
برای آخرین بار خدافظی کردم و راه افتادیم.
-پسرا شما صبحونه خوردین؟
شوان-نه فرید گفت تو هواپیما میخوریم.
-یه چیزی میدادی بچه ها بخورن.
فرید-اون وقت کی تو رو بیدارت میکرد؟
-چه ربطی داره!؟
فرید-همین که غذای سوان و توانو دادم کلی هنر کردم.
-نچ.گشنتون نیس بچه ها؟
فرید-نکنه تو خودت گشنته انقد گیر دادی آره؟
منو میشناسه!این مرد منو خیلی خوب میشناسه!
-نه!؟
فرید-پوووف!نگه میدارم برات کافی و دونات میخرم ولی هیچ کددمتون پیاده نمیشین تا من بیام!وقت واسه تلف کردن نداریم!فهمیدین بچه ها؟
منو بچه ها یک صدا-بله ناخدااااا!
خندش گرفت.وقتی پارک کرد و اومد پیاده شه گفتم-فرید...
فرید-دیگه چیه؟
-به دستت فشار نیار تازه آتلو باز کردی.
فرید-حواسم هست.
و رفت.
-خب پسرای زرنگم امروز چطورن؟وقت نشد زیاد ببینمتون.
ژوان-من خیلی خوشحالم دلم برای ماما خیلی تنگ شده‌.
شوان-منم.زودتر بریم ماما رو ببینیم و غذاهاشو بخوریم.
-ای شکمو بگو دلت واسه دستپخت مامان تنگ شده پس.
شوان-یکم!بیشتر برای خودش:)
لبخند زدم.من بیشتر از همه دلتنگ مامان بودم خدا میدونست چقد این مدت بهش عادت کرده بودم نبودش خیلی محسوس بود.
فرید خیلی زود برگشت در حالی که یه کافی و یه باکس دونات همراش بود.دونات‌هارو دادم پشت که اول پسرا هرچی دوست دارن بردارن و به فرید گفتم-تو قهوه نمیخواستی؟
فرید-نه.
شوان-بابا دونات...
-به سوان دادی؟
شوان-یدنه سادشو دادم خودشو کثیف نکنه.
لبخند زدم-آفرین پسرم...کاشکی یکمم به توان میدادیم.خوابیده هنوز؟
شوان-آره.
-ولش کن بیدار شه مخمونو میخوره.فرید بیا یه گاز به این بزن.
فرید-نمیخورم.
اهمیتی ندادم.
-میخوری یا بزرور بدم بهت؟
دهنشو با بیمیلی باز کرد و بعد یه گاز کوچولو با دهن پر گفت-خودت بخور!
سریع مشغول شدم...
-دست درد نکنه:)
فرید-نوش جونت!
کافی رو بردم نزدیک لبم و یکم ازش خوردم.
-طعمش عجیبه یکم!
فرید-یعنی چی؟
سرپوششو برداشتم و پوکر گفتم-اینکه توش خامه داره!
فرید-تاکید کردم خامه نزنه!
-پووووف!مهم نیس...
اومدم بخورم که فرید نزاشت-چیکار میکنی؟
-حتما قسمت بوده من اینو بخورم مانعم نشو!
فرید-دلت درد میگیره احمق.
-دلم درد میگیره که بگیره دل خودمه.
فرید-ولی کبی...
تا بخودش بیاد من کلشو سر کشیده بودم.
فرید-مریضی بخدا!
-میدونم!من فقط دلم خواست همین!
اوکی من که مازوخیسم ندارم باعث دل درد خودم شم دارم؟فقط یهو به این نتیجه رسیدم که یکم اسهال برام بد نباشه ولی خب!احتمالا تا یه ساعت دیگه پشیمون شم ولی الآن میخوام از آخرین لحظه هام با فرید لذت ببرم واسه تایمی که نمیبینمش...
فرید-چرا زل زدی به من؟
-دارم به اینکه چقد دلم برات تنگ میشه فکر میکنم.
فرید-اووووم...منم:)کبریا هروقت زنگ بزنم جواب ندی یه بلیط مستقیم میگیرم میام میکنم...
شوکه نگاش کردم😳.
شوان-چیو میکنی؟چرا ادامه نمیدی؟انگار یه حرف جدید دارم یادمیگیرم!
فرید-نه!یعنی مهم کبریا بود که منظورمو فهمید!مگه نه کبی؟
سر تکون دادم-کامل فهمیدم!
فرید-انقد اون کله کچلتو تکون نده مخت تکون خورد!کبریا صحیح و سالم میفرستمت صحیح و سالم تحویل میگیرمت یه تار مو از سرت کم نشه!
-خودت الآن بهم گفتی کچل!
فرید-خودت فهمیدی دیگه!
-آره خیالت جمع.
فرید-خیلی دوستت دارم مواظب خودت باش.یکمم خواستی حواست به این پدر سگا باشه!
-فرییید!
فرید-ساکت...کبریا میدونم مامانت هست به زور غذا میریزه تو حلقت خیالم راحته،ولی تو هم مث دو دیقه پیش بچه بازی درنیار باشه؟
-من و بچه بازی؟
فرید-من بودم دو دیقه پیش قهوه و خامه خوردم؟
-اهان اونو میگی!؟اوکی قول میدم تو نگران نباش.
فرید-نمیتونم عادت ندارم نزدیکم نباشی.
یه لحظه فکر کردم اگه از بیماریم جون سالم به در نمیبردمو میمردم آخرعاقبت فرید چی میشد؟
فرید-کبی...
-هوم؟
فرید-همینکه رسیدی زنگ بزن باشه؟
-نصفه شبی میرسیم...
فرید-میدونم.من بیدار میمونم تا تو زنگ بزنی...زنگ نزنی نمیخوابم پس به نفعته معتلم نکنی!
-تو دقت کردی خیلی بداخلاق شدی گوساله؟
بلند خندید-خب عیب نداره من قراره کلی دوری بکشم قربونت برم الآن دارم عوض این هفته‌ای که نیستی غر میزنم سرت انرژی ذخیره میکنم برا خودم:)
تموم راه با حرفای منو فرید گذشت.به خودم اومدم دیدم جلو گیت وایسادیم و فرید دیکه نمیتونه جلوتر بیاد...
فرید-وقت خدافظیه!
-انگاری که آره!
فرید-پوووف...سخت‌تر از اونیه که که فکرشو میکردم.
دیاکو-از دست شمادوتا!من دارم بچه‌ها رو میبرم میشه لطفاً زودتر بیای؟و درضمن یه وقت زیادی نری تو حس و حال ته تغاریمونو جا بذاری من دیگه جا ندارم وگرنه اونم میبردم با خودم.
-میشه انقد غر نزنی و فقط بری؟
دیاکو-اوکی!بریم پسرا...
لبمو گاز گرفتمو منتظر به فرید نگاه کردم.
فرید-کبریا...همه چیو قبلا گفتم،الآن فقط میخوام بدونی خیلی دوستت دارم و هیچ دسته گلی به آب نمیدم تا دوباره ببینمت!
لبخند زدم-میدونم.بیا طولانی و هندیش نکنیم فقط...
دست انداختم دور کمرش و محکم بوسیدمش...بعد جدا شدن گفتم-همین!دوستت دارم.میبینمت!
توانو از بغلش گرفتم.فرید هم دیگه هیچی نگفت و فقط تا لحظه آخر نگاشو از روم برنداشت!








سلام عزیزای قرنطینه میدونم پارت کوتاهی بود ولی کاملا برای این پارت کافی بود:)
اومدم یه گلایه‌ای کنم و برم😂
دوستان لطف کنید میاین اینستا و دایرکت پیام میدین بگین منو از واتپد میشناسین.
دیروز یکی از شما ریدرهای عزیز که خیلی هم خوب و عالی و کامنت بزار بود اومد دایرکت!بعد کمی صحبت دیدم انقد اطلاعات گی کاملیش بالاس تصمیم گرفتم زیرپوستی تبلیغ اوبیمی رو کنم که عملیاتم با شکست صددرصد و ضایگی مواجه شد😂🚶‍♂️.
اومدم وانمود کردم یه ریدر کاملا معمولیم انگار اتفاقی یبار این بوکو دیدم فقط!خوشبختانه ریدر عزیزمون تصمیم نگرفت اسکلم کنه و همون لحظه اعلام کرد فیلم بازی نکنم جلوش منو میشناسه😂🤦🏻‍♀️
منم حساس هنوز انفارکتوسش باهامه...
خلاصه من با روی باز قدمتون رو در اینستاگرامم گرامی میدارم فقط بگین ازینجا میشناسینم من خودمو سنگ رو یخ نکنم🤣.
با عشق
🐄پرپری که دعا کرد گاو بشه اینجور ضایع نشه🐄

ObiymyWhere stories live. Discover now