🖤

454 51 29
                                    

چه خوبه بعد یه روز نفرت‌انگیز و دردناک،تو خونه‌ات باشی،بعد یه حموم واقعا عالی،که یکم گرفتگی عضلات بدنمو کم کرده بود حالا رو تختی که طبق بدقولی فرید و تنبلی خودم هنوز کینگ‌سایز بود دراز کشیده بودم و فرید و پسرا به معنای واقعی کلمه مثل پروانه دورم میچرخیدن اونم نه به شکل خوبی!داشتن رو تخت بالشت بازی میکردن و این وسط گاهی بالشتشونو تو سر و صورت منم میکوبین،البته فکر کنم فرید عمداً این کارو میکرد😒😑.صدای خنده‌هاشون مانع این میشد که غر بزنم و ساکتشون کنم.البته اینکه انقدر صداشون بلند بود که صدام بهشون نمیرسید هم بی‌تاثیر نبود...
انقد بازی کردن و تو سر و کله هم زدن که بلاخره خسته و کوفته افتادن رو تخت.
-چه عجب!
فرید-کاشکی حالت خوب بود توهم میومدی...
شوان-آره بابا خیلی خوب میشد چون تو هدف آسونی هستی!
ژوان-تازشم دلت نمیاد مارو بزنی وقتی داری فریدو میزنی ماهم تو رو میزنیم خوش میگذرونیم😈.
سرمو به کدوم دیوار بکوبم؟فرید که وسطشون دراز کشیده بود همزمان گوش هردوشون رو پیچوند و گفت-همین الآن عذرخواهی کنین باباتون مریضه شما دوتا پدرسگ...
-فرید ول کن پسرا رو.ولشون کن.فرید گوشاشونو کندی...
همین که فرید ولشون کرد از فرید دور شدن و اومدن کنار من و بغلم کردن.
شوان-زود خوب شو بابایی وگرنه با فرید ما دوروز هم زنده نمیمونیم!
ژوان-تازه امروز سه بار بهمون گفت پدرسگ.دیشب چندبار گفت؟
شوان-دوبار پدرسگ،یبار تخم‌جن،یه بار هم تهدید کرد میاد میزنه تو گوشمون!
شوکه گفتم-فرید!!!!!!
فرید-میتونم برات توضیح بدم عزیزم!من که واقعاً نمیزدم!
چپ چپ نگاش کردم و پسرا رو محکم‌تر بغل کردم.
-من خوبم قربونتون برم.الآن یکم استراحت میکنم،یکی دوساعت دیگه میام کمکتون کنم واسه عروسی حاضرشین.ولی از الآن باید راجب چندتا چیز کوچیک صحبت کنیم.اول اینکه،اونجا شیطونی و بی‌ادبی نمیکنید.مخصوصا تو شوان!دوستاتو که دیدی ژوانو فراموش نمیکنی.یا همه‌جا باهم میرین یا کلا هردوتون میمونین پیش خودم.
شوان-خب ژوان بمونه پیشت من میرم پیش دوستام.
-شرطم همونه که گفتم یا هردو یا هیچ کدوم...
شوان-باشع😒.
-آفرین پسرم.
فرید-خوبه دیگه برین بیرون منو شوهرمو یکم تنها بزارین😑.
با لبخند رفتنشون رو تماشا کردم و بعد برگشتم سمت فرید.
فرید-بهتری؟
-اوهوم.
فرید-مطمعنی؟
-خوبم.
فرید-میتونیم تو عروسی شرکت نکنیم یا مثلا تنها برم؟هوم؟
-حالم خوبه فرید.انقد نگرانم نباش.
فرید-چیزی لازم نداری؟
-گشنمه🙃.
فرید-الآن واست سوپ درست میکنم.
-فرییییید...من سرمانخوردم که سوپ بدی بخورم.یه چیز سنگین و چرب میخوام.ولی سالاد هم میخوام.و یه لیوان کولای بزرگ با یخ.
فرید-عزیزم،اینجا رستوران نیست.منم گارسون نیستم.کولا هم نداریم میتونم برات آب پرتقال بگیرم.
لبام آویزون شد-خب سفارش بده...
فرید-نه میخوام خودم درست کنم.واست جوجه‌کباب درست کنم؟
-جوجه؟
فرید-میتونم برنج زعفرونی و کره...
-فرید بسه تعریف کردن بریم درست کنیم🤤.
فرید-بریم؟شما میشینی همینجا دست به چیزی نمیرنی تا من  صدات کنم.
-فرید،من حوصلم‌ سر میره.شاید بتونم یکم کمکت کنم؟
فرید-تو آشپزخونه؟نه دوست عزیز!
-خب به هیچی دست نمیزنم قول مردونه😎🙌.
فرید-باشه.مثل همیشه حرف حرف توعه.بریم...
نشستم پشت جزیره و تموم حرکتای فرید رو زیر نظر گرفتم.یجورایی آشپزی کردنش رو دوست داشتم.خیلی بامزه میشد وقتی پیشبند i'll feed all you fackers رو میبست و عینک میزد.
فرید-خب خب خب،ببین اینجا چی داریم.یه دونه کبریای فوضول که دست از زل زدن بهم برنمیداره و حواسمو پرت میکنه...
نیشخند زدم و گردنمو کج کردم.
-کاری هست که برات انجام بدم؟
فرید-اوهوم.یه موزیک انتخاب کن به سلیقه خودت!
-باشه.صبر کن...
""I can feel you breathing.
With your hair on my skin.
As we lie here within the night.
I'll put the sheets
When its cold on your feet
Cause you'll fall  back to sleep every night.
And our hands they might age
And our bodies will change
But we'll still be the same
As we are
We'll still sing our song
When our hair aint so blonde
And our children have sung
We were right.
And the hairs they stand up
And my feet start to thump
Yet the feeling is dreaming,around
You'll be the one
Make me hurt,make me come.
Make me feel like im real,and alive.

(Grow old with me...let us share what we see...and oh the best it could be...just you and me..!)
#grow old with me///tom odell

-.بریم؟
فرید-بریم.
دستشو کرفتم تو دستم و باهم رفتیم سراغ پسرا که از قبل آمادشون کرده بودم.
شوان-من به بابا کمک میکنم...
ژوان جیغ زد-نه خیرم من کمکش میکنم...
فرید-جفتتون کور خوندین من کمکش میکنم.
-از کمکتون ممنونم ولی دقیقا چه کمکی لازم دارم؟
شوان-دستتو میگیرم که نیفتی!چون ممکنه سرت گیج بره.
-من خوبم قربونت برم نیاز نیست.تازه کلی غذا خوردم و...
ازونجایی که این دوتا بچه عمیقا به فرید رفته بودن اهمیتی به من و سخنرانیم ندادن و هر کدوم یکی از دستامو گرفتن.
-خیله خب بریم دیر میشه.فرید کادو رو یادت نره؟
فرید-نه الآن برمیدارم.
واضحه که یادش رفته بود یا نه؟کمک کردم کمکی‌هام بشینن رو صندلیشون و کمربندشون رو بستم و خودم نشستم تا فرید اومد.
فرید-همه‌چیز رو برداشتیم؟
-از من میپرسی؟
فرید-خب کادو رو برداشتم،پسرا رو هم برداشتیم.
-به سارا سفارش کردی خوب حواسش به سوان باشه؟
فرید-البته!خب همین؟
-زودتر بریم دیر شد.ممکنه به مراسم سوگند نرسیم و اون وقت من میکشمت!
فرید-چیز مهمیو از دست نمیدیم.
-نمیدیم؟کل عروسی یه طرف سوگندی که تو محراب واسه هم میخورن یه طرف!
فرید-من مهمونی رو ترجیح میدم.
-تو که بعله😑😒.مشروب و رقص،کیع که بدش بیاد؟
فرید خندون گفت-تو!ولی امروز باید با من برقصی...
-اگه پسر خوبی باشی چرا که نه😎👬🏻.
فرید-میگم درد نداری؟
-باور کن مسکنی که خوردم حالمو خیلی بهتر کرده.بعدم که تو و اون غذای معرکه،کلی هم استراحت کردم.چی بهتر از این؟
فرید-قرص‌هاتو خوردی؟
-با مسکن خوردم.
فرید-کاش یکم از اون کرم ضد درد میمالیدم بهت.
آروم زمزمه کردم-اون وقت باید یه جای دیگه رو هم میمالیدی و اوضاع قاراشمیش میشد!
ریز خندید-باشه باشه.
شوان-چرا پچ پچ میکنین؟
فرید-حرف مخصوص آدم بزرگا بود.
شوان-یعنی سکس؟
پوکر برگشتم عقب-چی؟
شوان-وندی گفته که مامانش بهش گفته حرف آدم بزرگا فقط شامل سکس میشه.
ژوان-سکس چیه؟
شوان-سکس به وقتی می‌گن که یه مرد آلتشو میکنه تو واژن یه زن!بابا شما چطوری سکس میکنین؟
ژوان-من نمیخوام بشنوم!این حال بهم زنه...
فرید-شوان من بعدا باهات صحبت میکنم فعلا ساکت شو.
-منم باید با سوزی حرف بزنم😡.
ژوان-باباییییییییییییی
-جونم پسری؟چیز مهمی نیست قربونت برم.
ژوان-یعنی همه اینکارو میکنن؟منم باید بکنم؟
-ببین عزیزدلم،توضیح دادن این مسائل کار سختیه،به علاوه تو هنوز خیلی بچه‌تر از اونی که درمورد این چیزا بدونی،ولی واسه اینکه ابهاماتت برطرف شه من از قبل یه کتاب آموزشی واسه تو و داداشت خریدم.شب که رفتیم خونه بهتون میدمش.باشه قربونت برم؟
ژوان-باشه.

















🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
سلام به همه
بعد یه مدت طولانی برگشتم.واقعا با این همه اتفاق بد که هرروز اطرافمون میفته نمیتونستم رو عروسی و شادی تمرکز کنم پس پارت رو زود تموم کردم.هرچندکوتاه امیدوارم یه لبخند کمرنگ به لب‌هاتون هدیه کرده باشم.
امیدوارم وقتی پارت عروسی رو مینویسم هممون آدم‌های شادتری باشیم.
نمیخوام با یادآوری داغ دل بقیه و حتی خودم رو تازه کنم.
بابت حادثه سقوط هواپیما به همه تسلیت میگم.
دوستدار شما
🖤پریا🖤


Obiymyحيث تعيش القصص. اكتشف الآن