-بیا بریم قدم بزنیم!
فرید-حالشو ندارم.
-فریییید لطفا!
فرید-نچ!
-ادای منو درنیار عوضی!پاشو لباس بپوش.
کلافه گفت-پسرا و سوان...
-زنگ زدم سارا تو راهه.پاشو فرید.
فرید-چرا یهو حوس پیاده روی کردی؟
-نمیدونم.میریم یکم قدم میزنیم.هاتچاکلت میخوریم!
این دفعه به جای اینکه دستشو بکشم خودم کنارش دراز کشیدم و به سقف زل زدم.
-یادته وقتی دانشجو بودیم؟من مدام میومدم دانشکده شما دنبالت میرفتیم هاتچاکلت میخوردیم!
فرید-مگه میشه یادم بره؟انقد راه میرفتیم که دیگه نفسم بالا نمیومد...
انگشتامو آروم کشیدم رو سینش-دلم واسه اون روزا تنگ شده.اون وقتا که کار نمیکردیم.نگرانی بچه ها رو نداشتیم و حتی درسم نمیخوندیم!
خندید-آره.فقط الکی میرفتیم دانشگاه و کل درس خوندنو میزاشتیم شب امتحان.
-شبای امتحان کنار همدیگه ولو میشدیم و پیتزا سفارش میدادیم و فوتبال میدیدیم!بعدم مجبور میشدیم تا صبح بیدار بمونیم که رد نشیم.
فرید-پاشو لباس بپوش میخوام بریم هاتچاکلت بخوریم!
-دو ساعته دارم مختو میخورم میگی نه بعد الآن یجوری میگی انگار از اول ایده تو بود.
فرید-منو تو نداریم بجنب تنبل.
از دست فرید دیوونه نشم خوبه.سریع لباس گرم پوشیدم.زنگ درو زدن و فرید رفت درو واسه سارا باز کنه و منم رفتم به پسرا خبر بدم.
شوان-چرا لباس پوشیدی؟
-منو فرید یکم کار داریم بیرون.سارا اومده مواظبتون باشه.
ژوان-میخوای کادو تولدمونو بخری؟🤩
اصلاً برنامه همچین چیزیو نداشتم!اصللللاً!
-آره عزیزم.شیطونی نکنین تا من برگردم.باشه؟
ژوان-سی و شیش!
-سی و شیش؟
ژوان-سی و شیش رنگ!
-آهان!باشه...باشه...
سفارشای لازم رو به سارا کردم.اینکه به موقع بهشون شام بده و بخوابونتشون.
فرید-خب حالا چیکار کنیم؟
-قدم میزنیم و میریم تو اولین کافهای که دیدیم!
فرید-قبوله!وقتی قدم میزنیم حرف بزنیم یا نه فقط راه بریم؟
-بهتره حرفاتو نگهداری واسه وقتی هاتچاکلت جلومونه!فقط راه برو پهلوون!
صحبت کردن با فرید وقتی پیادهروی میکرد کار خیلی سختی بود!فکرشم سخت بود که مثلا من دارم راجب یه موضوع کاملا جدی باهاش حرف میزنم و فقط یه پروانه،گل،سگ و یه چیزی تو این مایهها کافیه تا فرید منو ول کنه و بره سراغش!اصلا حتی نمیتونه راست راه بره مدام زیکزاگ میره سمت هرچی که توجهشو جلب کنه پس نه!عمرا اگه تو این حالت باهاش حرف بزنم.یادمه یبار حدود پنج دقیقه راجب سختی کارم و اینکه چقد همهچیز رو مخمه و اینکه یه پرونده مهمو از دست دادم حرف زدم و وقتی برگشتم دیدم فرید نیست!صد متر عقبتر یه گلفروشی دیده بود و بدون اینکه حتی بهم بگه رفته بود واسه خودش گل بخره!!!
فرید-هی کبی؟
-هوم؟
فرید-چرا رفتی تو فکر؟
-داشتم به سابقه خرابت تو پیادهروی فکر میکردم.
خندید-نه جدی چرا رفتی تو فکر؟
-جدی بودم پسرم!
فرید-نمیخوای بگی خب نگو!
چطوری به این خنگخدا بفهمونم شوخی نمیکنم؟بحثو عوض کردم.
-هی ببین!toy store...
فرید-اینجا که اسباببازی نمیفروشن!اوه!sex toy!
خوب حواسشو پرت کردم😎.
فرید-بیا بریم چندتا چیز واسه خودمون بخریم!
-حرفشم نزن!بیا بریم ببینم...
اهمیتی به حرفم نداد و دستمو کشید برد داخل مغازه.
فرید-فقط یه دوری میزنیم!
-منکه میدونم تو دست پر ازینجا بیرون میری!
فرید-یادته دیروز که داشتم هریپاتر میخوندم چقدر غر زدی که ما به زودی چهل سالمون میشه و وقت این بچهبازی ها رو نداریم و دارم وقتمو تلف میکنم و ...
-خودم یادمه چی بهت گفتم!
فرید-خب از یه نمای دیگه که بهش نگاه کنی میفهمی ما چهار پنج سال دیگه وارد چهل سالگی میشیم!
-خب؟
فرید-و ما نه ساله که ازدواج کردیم!
-خب؟
فرید-فکر نمیکنی باید یکم هیجان به زندگیمون بدیم!؟؟؟
-با خوندن کتابای هریپاتر؟
فرید-خودتو نزن به اون راه!
-باشه باشه!ولی فکرشم نکن ازین نقشههای ارباب بردهای روم پیاده کنی!
فرید-بهش میگن bdsm!
-خودم میدونم بهش چی میگن!حالا قراره چی بخریم؟
فرید-خب بیا با این حلقه شروع کنیم.
یه نگاه به رینگ تو دستش انداختم و پرسیدم-این قراره چیکار کنه؟
فرید-باید بیشتر پورن ببینیم!
-عههه!اصلا دیگه نمیپرسم.
فرید-باشه قهر نکن.این حلقه جلوی ارضا شدنتو میگیره.
-کلاً میگیره یا باعث تاخیرش میشه؟
فرید-عزیزم این حلقس نه قرص و اسپری تاخیری!
-خب حالا!اینجوری دردناک نمیشه؟
شونه بالا انداخت-باید امتحان کنیم!
-پس دوتا بردار!
خندید-ولی نمیشه همزمان امتحان کنیم...
-پس قراره روی تو امتحان کنیم دیگه؟
فرید-دوتا برداشتم!
-خوبه!این بیلبیلکا چین؟وایسا نگو!روش نوشته،ویبراتور.خب این به دردمون نمیخوره.
فرید-کی میگه نمیخوره؟
-عزیزم نمیدونم لازمه یادآوری کنم یا نه ولی هیچکدوممون واژن نداریم!؟!
فرید-کبی من میدونم واژن ندارم!
-خب؟
فرید-ولی ما یه چیزی داریم به اسم پروستات!
-اوه!خب اکه این بره توم و نتونی درش بیاری چی؟
فرید-این اتفاق نمیفته عزیزم!میخوای ازینم دوتا بردارم؟
با لبای آویزون گفتم-نه یدونه بسه!به هرحال این داخل تو جا نمیشه!
از پشت بغلم کرد و گردنمو خیس بوسید.
-وویی الآن منو نبوس!
فرید-ولی من همیشه میبوسمت!!!
-ولی اینجا نه!فضاش یجورایی خیلی سکسیه و من همینجوریشم تحریک شدم!نمیشه زودتر خریدو تموم کنیم و بریم خونه؟من دیگه هاتچاکلت نمیخوام.
فرید-نه به دو دلیل مهم!اول اینکه خیلی زوده و پسرا هنوز بیدارن!دوم هم اون سوان جیغجیغو تمرکزمو بهم میریزه!پس کلا بیخیال خونه شو میریم هتل!
کاملا موافق بودم!
-حله!همینا رو میخوایم دیگه؟
فرید-نه هنوز دیلدو برنداشتیم!
-چی؟نه حرفشم نزن!نه نه نه!عمرا!فرید اونو بزار سرجاش!نه دیگه این بزرگه رو برندار!فرید!فرید؟فرییییییییید!
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻