nederland endpart

470 57 44
                                    

وقتی داشتم به مهاجرت فکر میکردم چرا هلند به چشمم نیومد؟اینجا فوق‌العاده بود!
-حتما باید بچه‌هارو بیاریم!
فرید خونسرد یکم از کاپوچینوش خورد و گفت-اوهووووم.
-بلیط موزه رو خریدی؟
فرید-اوهووووم.
-به جز موزه ون‌گوگ کجا مونده؟ام،کاخ سلطنتی!و من واقعا میخوام خونه آن فرانک رو ببینم.باید بازار گل هم بریم میخوام پیاز لاله‌هامو از اینجا بخرم.
فرید-اوهووووم.
فکر کنم اصلا نمیشنید چی میگم.
-فرید تو خیلی احمقی!
فرید-اوهووووم!
دستمو شل کردم و کوبیدم پشتش.یه متر پرید و بهت‌زده گفت-چته؟
-دوساعته دارم زر میزنم نمیخوای گوش بدی بگو من واسه خودم حرف نزنم.
فرید-متاسفم یکم ذهنم مشغوله.
-مشغول چی؟
فرید-چیز مهمی نیست.چی میگفتی؟
مشخصاً قصد نداشت حرف بزنه!بیخیالش شدم و دوباره از اول شروع کردم.
فرید-نمیشه امروز بیخیال گردش شیم؟هنوز سه چهار روز وقت داریم.
دستشو گرفتم-فرید همین الآن میگی چی شده و چرا تو خودتی.
فرید-باور کن چیز مهمی نیس فقط یکم احساس خستگی میکنم.
بلند شدم-پس پاشو برگردیم هتل.
فنجونشو گذاشت رو میز و بلند شد.از کافی شاپ اومدیم بیرون،دستشو محکم گرفتم و پیاده قدم زدیم سمت هتل.
وقتی رسیدیم فرید بدون حرف فقط لباساشو عوض کرد و دراز کشید.واقعا نگرانش شده بودم.
کنارش نشستم و پشتشو مالیدم-فرید،داری میترسونیم.حرف بزن.
فرید-قول بده گوش میدی و عصبانی نمیشی.
-قول میدم،بگو.
فریدبرگشت سمتم و با احتیاط شروع کرد-من یه کاری کردم.
-خب؟
فرید-تو امیلیو یادته؟
حجوم خون به صورتمو حس کردم-چیکار کردی فرید؟؟؟؟
فرید-هیچی!فقط اجازه دادم برگرده سرکارش.
حس میکردم این تموم ماجرا نیس-و؟
فرید-و حدود دوماهه که اینکارو کردم.
دوماااه؟چطور نفهمیدم؟
-و؟
فرید-و اینکه اون الآن حاملس!
-و ربطش به ما؟
فرید-ادعا کرده بچه از منه!
نفس کشیدنم یادم رفت.زل زده بودم تو چشم فرید و همین!
فرید-باور کن اینطوری نیس!من اصلا کاری باهاش نداشتم!دروغ میگه،همش دروغه خب؟کبی عزیزم نفس بکش.
یدونه محکم زد پشتم،راه تنفسم باز شد،همونطور که نفسای عمیق میکشیدم با خشم غریدم-فرید،دهنت سرویسه...پدرتو درمیارم!نشونت میدم.
فرید- اومد شرکت کلی گریه زاری کرد مجبور شدم استخدامش کنم.
-و هیچی به من نگفتی!یه کلمه نگفتی!اون دیاکو گوربگورو چیکارش کردی که هیچی نگفت؟
فرید مظلوم گفت-گفتم یبار دگ خبرچینی کنه اخراجش میکنم.
-فریییییییید.
فرید-باور کن خودم امروز شنیدم همچین حرفی زده.
-که ازت حاملس؟
گ نتونستم خودمو نگه دارم با مشت و لگد افتادم به جونش-از تو حااااملس!حامله،حامله،حامله.لعنت بهت فرید.
************
دو روز بعد----آریزونا
امیلی-فرید کجاست؟
-قبرستون!به تو هیچ ربطی نداره فرید کجاست.
امیلی-داره چون بچش الآن تو شکممه.
-تا آزمایش DNA ندی معلوم نمیشه حرومزادت واسه فرید باشه.
امیلی-اوکی الآن بریم آزمایش بدیم،من آشنا دارم!
ازونجایی که تحقیق کرده بودم گفتم-منظورت همون آزمایشگاهیه که خواهرت توش کار میکنه؟نه عزیزم،این زرنگ بازیا رو واسه خودت نگه‌دار لازمت میشه.
رنگش پرید ولی خودشو نباخت.
امیلی-اصلا فرید کجاست؟خودش میدونه چیکار کرده.
-یه کاری میکنم اسم خودتو یادت بره فرید که فریده.
امیلیز-تحدید میکنی؟
داد زدم-تو ادعا میکنی با شوهر من خوابیدی بعد از یه تحدید کوچولو ناراحت میشی؟جنده!
زد زیر گریه،موذی عوضی
-فقط دعا کن بچه از فرید باشه چون اگه نباشه ازت شکایت میکنم!
اعتماد به نفسش رفت بالا که منو میترسوند.
امیلی-و اگه مال فرید باشه؟؟؟؟؟








خب هیجان داستانم کم شده بود😈حالا بچه مال فرید هست یا نیس؟
با عشق و شیطنت
💐نبات💐

ObiymyWhere stories live. Discover now