I'll never forget the songs we used to play
But when I put 'em on
The feeling never fades out my body
I hope you're thinking of meThere won't be a night, there won't be a place
Where you don't cross my mind
Where I don't see your face in somebody
I hope you're thinking of mePeople say we're fools, people say we're dumb
People say we're caught up in temporary love
We don't know what we're doing, they say we're too young
But they don't know a thing about usThere won't be an end, can't forget the start
When you're far away it's like we're not apart
I'd play my money
Just to hear you say you love me, againI'll wait forever, that's what we said
16th of September lying in my bed
I'll wait forever, it's never too late
Couple thousand miles is just a little space...(I'll wait////kygo)
گیج نشستم سرجام و به اطرافم نگاه کردم.فرید خواب بود و خوشبختانه سوان و توان هم خواب بودن.آروم رفتم بالا سر بچهها و شروع کردم به شمردن-یک دو سه چهار پنج شیش هفت هشت ... هشت؟یکی کم بود!اینبار دقیق تر چک کردم.شوان و ژوان که بودن.دخترا رو شمردم.شیش تا بودن.با فهمیدن اینکه کدومشون کمه سکته کردم.همینجوریشم استرس خانواده چاک رو داشتم و حالا نبود؟مگه دست خودشه؟رفتم داخل خونه دنبالش.
-چاااک؟
با شنیدن صداش یکم آروم شدم.تو آشپزخونه بود...
-اینجا چیکار میکنی؟
چاک-رفتم دسشویی بعدش هیچ کاری نداشتم اومدم نشستم اینجا.
خب چرا تو حال ننشسته؟
-گشنته؟
چاک-آره.
-میتونستی هرچی دلت میخواد از یخچال برداری!من اینجا اسنک و کاپکیک دارم.کوکی و شیر هم هست.میتونم تست کره بادوم زمینی و ژله یا موز و شکلات هم درست کنم.
چاک-کوکی و شیر!
-انتخاب خوبیه.یه لحظه صبر کن.
یه لیوان شیر و یه ظرف کوکی گذاشتم جلوش.اون شروع کرد به خوردن و من بهش گفتم-من باید برم دسشویی...مشکلی نداری؟
چاک-نه.
-زود برمیگردم.
سریع برگشتم اصلن دوست نداشتم بلایی سرش بیاد.
-هی من برگشتم!
چیزی نگفت.
-خیلی زود از خواب بیدار شدی!خوابت نمیبرد؟
چاک-نه.عادت دارم زود بیدارشم.
-هوم،چه عادت خوبی.
چاک-مجبور نیستی باهام حرف بزنی.
کاملن لال شدم این بچه اعصاب نداشت .تا اون صبحونشو تموم کنه منم بی سروصدا چندتا نون تست کردم تا واسه بقیه صبحونه درست کنم.
چاک-من خوردم.
-خوبه.پس بریم من باید شوهرمو بیدار کنم بسه هرچی خوابیده.
قیافش یجوری شد.
-چیشد؟
چاک-هیچی!
-الکی که چهرتو توهم نمیکنی!؟
چاک-یکم عجیبه برام،شوهر!مامان و بابام قبلن اجازه نمیدادن من نزدیک...
-نزدیک آدمایی مث ما بشی؟
چاک-اوهوم.
-خب،تو تفاوتی بین خانواده ما با بقیه خانواده ها میبینی؟به جز همجنسگرا بودن من و فرید!
چاک-آره!
-جدی؟چه تفاوتی؟
شونه بالا انداخت-شماها پولدارترین!
خندم گرفت.
-این حساب نیس!ما تنها خانواده پولدار جهان نیستیم!
چاک-پس نه!
-همینه!به نظرم تو نباید تو این زمینه از خانوادت الگو بگیری.هنوز بچهای ولی از کجا معلوم شاید درآینده خودتم گی یا بایسکشوال باشی!
چاک-بایسکشوال چیه؟
-یعنی هم به زنها علاقه مند بشی هم مردها!تازه این فقط یه چشمشه کلی گرایش مختلف داریم ولی الآن وقتش نیس که بدونی.
چاک-اگه من گی باشم میشه بیام پیش شما زندگی کنم؟
-چرا؟
چاک-چون اون موقع حتمن منو از خونه میندازن بیرون!
لبخند زدم-مطمعنم مامان و بابات خیلی دوستت دارن و اینکارو باهات نمیکنن ولی آره.حالا بیا بریم این شوهر تنبل خوابالوی منو بیدار کنیم.
چاک-میشه من بمونم؟میخوام یدونه ازین تست شکلاتی ها بخورم!
-باشه پسرخوب من زود برمیگردم خب؟
تموم تلاشمو کردم و فرید فقط گفت-پنج دقیقه دیگه!و باز خوابید.ولی تلاش های نافرجامِ من توان رو از خواب بیدار کردن.
توان-بع بع بع!
تو دلم نچ نچی کردم و بلندش کردم-تو از خواب بیدار میشی برمیگردی به حالت کارخونه؟تازه بع بع کردنو از سرت انداخته بودم.نچ نچ چقدم که کثیف کاری کردی.بریم عوضت کنم؟هوم پسری؟هوم نخودچه؟چشم فندقی؟
با دیدن یه آقا جلوی در ایستادم.
آقا-اینجا خونه خانواده یوسفه؟
لبخند زدم-بعله میتونم کمکتون کنم؟پدر یکی از بچه هایین؟
آقا-بله.شما؟
-من کبریا هستم اگه راحت نیستین فقط بگین کبی!
آقا-نه منظورم اینه که کی هستین؟
تعجب کردم.
-پدر شوان و ژوان!گفتین شما بابای...
اخمای آفاهه رفت توهم-من بابای ژوانو دیدم و تو نبودی!
چشام گرد شد-اوه!شما...
فرید-کبی؟چیکار میکنی؟خنگ احمق!
خنگ و احمقو فارسی گفت و حقم بود!
-من...من...
فرید-تو برو من درستش میکنم.سلام آقای بارنهیل!
بابای چاک که حالا میدونستم فامیلیش بارنهیله گفت-تو به من نگفته بودی!
فرید-من هرچیزی که لازم بود بدونید رو گفتم!شما قرار بود قبل ظهر بیاید اینجا.
بارنهیل-قبل اینکه کار دستت بدم بچه منو بیار و دیگه هم دور و بر بچم نبینمتون!هیچ وقت!
فرید-داد نزن آقا!بچه هارو بیدار میکنی!الآن میارمش.
و رفت سمت کمپ بچه ها.چون از این آقاهه همچین میترسیدم ریز و به فارسی رو به فرید گفتم:
-فرید چاک تو خونس!
فرید-چی؟
-صبح زود بیدار شد بهش صبحونه دادم.
فرید-اوکی.پس برو بیارش.
بارنهیل-چی میگین در گوش هم؟بچم کجاس؟
سریع رفتم داخل خونه و توان کثیف رو هم با خودم این ور اون ور میبردم.
-چاک؟عزیزم؟
چاک-بله؟
-بابات اومده!
چاک-ولی پارتی که هنوز تموم نشده!؟من نمیرم!
-عزیزم بابات متوجه رابطه منو فرید شده و عصبانیه بیا با خودش صحبت کن!
با اخم و تخم باهام اومد.
بارنهیل داشت با فرید بحث میکرد-چرا بچه من پیش بقیه بچه ها نیس؟چه بلایی سرش آوردین؟
فرید جوش اورد-حرف دهنتو بفهم!ما چیکار یه بچه داریم؟
بارنهیل-هیچی از شما فگت(faggot) ها بعید نیس!
-فرید!بسه آروم باش!
بارنهیل-چاک بیا بریم!
چاک-نمیام!پارتی هنوز تموم نشده ما میخوایم باهم فیلم ببینیم.
بارنهیل-دیگه یه لحظه هم نباید اینجا بمونی!درمورد گی ها چی بهت گفته بودم؟
چاک-خدا دوسشون نداره!
بارنهیل-آفرین حالا بیا بریم.
چاک-نمیام!شاید خدا دوسشون نداره ولی من دوسشون دارم!
بارنهیل جلو اومد تا بازوی چاک رو بگیره ولی چاک پشت من قایم شد و جیغ زد-نمیام!تورو خدا بزار من بمونم کبی!؟
بارنهیل-همین حالا این بچه رو بده بهم!
-تا خودش نخواد مجبور نیس و تو هم نمیتونی به زور ببریش!حالام از خونه من برو بیرون!اینجا ملک خصوصیه و اگه نری زنگ میزنم پلیس!
فرید-در ازین طرفه...
بارنهیل-دستتو بکش!
فرید-منکه دست نزدم بهت!
بارنهیل یه نگاه مستصل بهمون انداخت و یهو با مشت زد زیر چشم فرید!خودمو سفت نگه داشتم که اگه بعدی من بودم با یه بچه تو بغلم نیفتم!البته به اونجا نکشید فرید خیلی عصبانی شد و انداختش بیرون.
بارنهیل-خودت خواستی!با پلیس برمیگردم...
رفت سوار ماشینش شد و رفت!
پووووف...توان رو دادم به فرید و برگشتم سمت چاک-تو خوبی؟
چاک-حالا من چیکار کنم اگه نیاد دنبالم؟
لبخند زدم-معلومه که میاد!نگران نباش پسر خوب بابات الآن فقط یکم عصبانیه...حالا برو پیش ژوان...سر و صدامون بیدارش کرده انگار برو براش توضیح بده چیشده.بدو پسرم.
فرستادمش رفت و نگران رفتم سمت فرید.
-حالت خوبه؟خیلی محکم زد؟
فرید-خوبم!
-زنگ بزن دیاکو.منم زنگ میزنم به سوز.
فرید-چرا؟
-شوخی نمیکرد با پلیس میاد و اگه دستگیرشیم بچه ها تنها میمونن به هرحال برامون بهتره تنها نباشیم.
فرید-دردسر نشه برامون؟
-ما هیچ کار اشتباهی انجام ندادیم نگران نباش خودشو ضایع میکنه فقط!خوب شد جواب مشتشو ندادی...به هرحال فکر نکنم کار به دستگیر شدنمون برسه ولی احتیاط شرط عقله.
فرید-این بچه بو گند میده.
-ببر عوضش کن یادت نره زنگ بزنی دیاکو؟سوان و توان با اون راحتترن.
فرید-اوکی.
و رفت.چک کردم ببینم ژوان درچه حاله دیدم خوبه پس شماره اما رو گرفتم چون سوز این وقت صبح خواب بود.
-الو؟
اما-کبی؟چیشده؟اتفاقی برای وندی افتاده؟
-نه نگران نشو!
و براش توضیح دادم چیشده.
اما-ما زود خودمونو میرسونیم تو خونسردیتو حفظ کن و سعی کن بچه ها رو خواب نگه داری تا ما بیایم،یا نه!بیدادشون کن قبل اینکه پلیس برسه ببرشون تو خونه مطمعنم والدین عصبانی دیگهای نمیخوای که بابت اینکه بچه هاشون درگیر این ماجرا شدن ازت شاکیان!
-باشه.باشه.ممنون.فعلاً!

YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻