calm down

406 51 13
                                    

باورم نمیشه!بااااورم نمیشه!
-چندلحظه صبر کن فرید من کیفمو تو ماشین جا گذاشتم زود وسیقه میزارم میارمت بیرون...
فرید-آروم باش کبریا من چیزیم نمیشه.
نزدیک بود جیغ بزنم چطوری آروم باشم وقتی اون پشت میله‌های بازداشتگاست؟با بیشترین سرعتی که باعث میشد سوان تو راه از دستم نیفته دویدم سمت ماشین و به خودم و فرید و اون عوضی که باعث اینجا بودنمون شده بود فحش دادم.وقتی برگشتم با کمال تعجب فرید پشت باجه اصلی داشت یه سری امضا میکرد.
-فرید؟
با لبخند یه وری گفت-دیگه وسیقه لازم نیس.
یه نفس عمیق از ته سینم در اومد.خودکارو ول کرد و اومد سوانو از بغلم گرفت و منو نشوند رو نیمکت هایی که اونجا بود.
فرید-کبریا؟خوبی؟
دست کشیدم به زخم گوشه لبش و آروم پرسیدم-چیشد؟
فرید-مثل اینکه سابقه طرف خیلی داغون بود مجبور شد رضایت بده.
-تو هم راضی شدی؟
فرید-نمی‌خواستم تو یه لحظه دیگه اینجا باشی داری پس میفتی قربونت برم.
-باشع.بریم.
به محض اینکه تو ماشین نشستیم فرید دوباره شروع کرد به حرف زدن.
فرید-کبریا یچیزی بگو.
-چی؟
فرید-داری منو میترسونی.
-چرا؟
فرید-زیادی آرومی.
-فک کنم امشب هیجانی که تجربه کردیم بیشتر از توانم بود.فقط می‌خوام برم خونه و بخوابم.
فرید سریع استارت زد.
فرید-اوکی عزیزم.چیزی نشده انقد خودتو اذیت نکن.
هنوز آروم بودم-نه اصلا چیزی نشده فقط یه بادمجون پای چشمت کاشتی و لبت پاره شده که مهم نیست!
فرید-عزیزدلم.منکه عمداً...
یهو ترکیدم-جرعت داری بگی عمدی نبود؟تو دعوا رو شروع کردی!
فرید اخم کرد-انتظار نداشتی تشویقش کنم؟
-هر آدم روانی هرچی بهت بگه باید بری مشت بزنی تو دهنش؟
فرید-نه.من با آدمایی که پشت سرم حرف میزنن کاری ندارم.ولی اون عوضی به تو فحش داده بود.حقش بود.
-انقد تخس و لجباز نباش.من کی ازت خواستم همچین کاری کنی؟
فرید-ببین کبریا.برای من فرقی نمیکنه طرفم کی باشه.هیچ کس حق نداره بهت آسیب بزنه،چه جسمی و چه با حرف!خب؟میدونم سعی میکنی ازم قول بگیری دیگه اینکارو نکنم ولی حتی سعی هم نکن،چون تا آخرین روز عمرم کسی حق نداره به هیچ طریقی اذیتت کنه.خودم به اندازه کافی اذیتت کردم دیگه بسه.
-تو،تو،تو خیلی دیوونه‌ای!
فرید-دیوونه‌ی تو!
تکیه دادم و بالاخره یه نفس عمیق کشیدم.
-عاشقتم.خیلی دوستت دارم.ولی فرید،این زخم گوشه لبت تا خوب شه من قراره کلی عذاب بکشم.از حرف اون آدم نهایتا یه شب اذیت میشدم ولی منم طاقتشو ندارم تو آسیب ببینی.پس...
فرید-ببین گفتم قول نمیدم ولی تو از الآن شروع کردی ازم قول بگیری!حداقل میزاشتی برسیم خونه...
بی‌خیال شدم اگه می‌گفت قول نمیده نمیداد‌.حداقل امشب نمی‌خواستم بیشتر اذیتش کنم.
-باشه.
فرید-خیلی خستم،ساعت چنده؟
-دوازده و نیم.مامان چندبار زنگ زده ولی جوابشو ندادم.
فرید-خب نگران میشه.
-تو اون تو بودی اگه جواب میدادم از صدام بیشتر میترسید و نگران میشد.رفتیم خونه واسش توضیح میدم.
فرید-گفتیم میریم بیمارستان واسه سوان!
-مطمعنم مامان میدونه سوان خوبه.قبل اینکه بریم تو بغل مامان بود.
فرید-مامانت منو میکشه!
نیم ساعت بعد-*-خونه
آروم و بی سر و صدا در باز کردم و درفتم داخل.همه حواسم به سوان بود که یهو نزنه زیر گریه و بقبه رو خبر کنه و اصلا مامانو ندیدم که جلوم سبز شد.دست‌پاچه گفتم-سلام مامان!
مامان-تو خجالت نمیکشی؟اول که از این بچه سواستفاده کردین و حتی جواب تلفنتو...
با دیدن فرید ساکت شد و بهت زده گفت-فرید؟پسرم؟صورتت چی‌شده؟دعوا کردی؟
منو کاملا ول کرد و رفت سمت فرید که صورتشو چک کنه.
فرید-خوبم خاله چیز مهمی نیس.
مامان-کار کدوم آدم احمقیه؟کبریا؟
-کار من نیست،ولی تقصیر منه!
فرید-این صددفعه تقصیر تو نیست!چیز مهمی نبود خاله.با یه آدم عوضی دست به یقه شدم.
مامان سوانو از بغلم گرفت.
مامان-الآن دیروقته شما دوتا رو پاتون بند نیستین من بچه رو نگه میدارم تا صبح خوب بخوابین بعد صحبت میکنیم.
حتی حال تعارف نداشتم.
-مرسی.
بی حرف اضافه ای رفتم تو اتاق فرید هم بعد تشکر از مامان اومد. لباسامونو عوض کردیم مسواک زدیم و رفتیم رو تخت.فریدساکت بود.
-فرید؟
فرید-هوووم؟
یکم صحبت کنیم؟اگه خسته‌ای باشه واسه بعد؟
فرید خودشو کشید سمتم و با لبخند یه وری خسته‌اش گفت-من همیشه واست وقت دارم.
-معذرت می‌خوام!
فرید-کبی؟چندبار بگم تقصیر تو نبود؟
-واسه اون نمیگم.
فرید-هوم؟باز چیکار کردی؟
-عه!یجوری نگو انگار من همش درحال خرابکاریم!
فرید-باشه.حالا بگو انقد جون به لبم نکن.
-من واسه اخلاق گندم معذت خواستم!ببخشید که هی سرت غر میزنم و گاهی بهت فحش میدم و گاهیم میزنمت!
فرید آروم خندید-خب من کلیمو همینجوری غرغرو دوست دارم چیکار کنم؟
با انگشت اشارم رو سینش چندتا خط فرضی کشیدم و گفتم-امشب وقتی اون آدم بهم فحش داد اصلا برام مهم نبود.حتی نمی‌خواستم با نگاه کردن بهش اهمیت بدم!بعد یهو تو فردین بازیت گل کرد و طرفو آسفالت کردی!تو راه داشتم فک میکردم چقد عکس‌العمل‌هامون دور از ذهن بود.من بابت هر حرف حتی کوچیکت یجوری از کوره در میرم که می‌خوام خفت کنم!ولی دربرابر توهین بقیه یجورایی بی‌تفاوتم.و تو این‌همه هرروز از من حرف میشنوی انگار نه انگار!و بعد امروز اونجوری عصبانی شدی.باعث شد بفهمم چقدر برام مهمی و عکس‌اعمل بیش از حدم واسه همینه.و خب دارم از دوست داشتن زیاد اذیتت میکنم.
فرید موهامو از جلو صورتم زد کنار و زل زد تو چشام-اگه یه روز،تو نسبن بهم بی‌تفاوت باشی اون موقعس که فکر میکنم دوسم نداری فهمیدی؟تو ستون این خونواده‌ای.اگه نباشی،غر نزنی و نظم و آرامش خونه رو نگه نداری،اون موقعس که من داغون میشم.ما داغون میشیم.فهمیدی؟هیچ‌وقت بابت چیزی که هستیم ناراحت نباش قربونت برم.تو کبی غرغروی بداخلاق منی.
خندیدم-خوب هرچی دلت میخواد میگی فک نکن حواسم نیست.تا حالا دوبار بهم گفتی غرغرو یبارم بداخلاق!
بلندتر خندید-حالا شدی کبی خودم.
پیشونیمو بوسید و پرسید-حالا بخوابیم؟
-اوم نه!فردا نباید بری شرکت.
فرید-چرا؟
-باید بمونی خونه.پسرا رو از مدرسه بیاری.ناهار درست کنی و مواظب سوان باشی من می‌خوام بقیه رو ببرم گردش طفلکیا از وقتی اومدن همش تو خونه واسمون بچه‌داری کردن.
فرید-چرا همه باهم نریم؟
-اول اینکه پسرا باید برن مدرسه.دوما هی از رستوران غذا سفارش دادیم یا مامان درست کرده تو هم تنبل شدی!سوما می‌خوام سبیلشونو چرب کنم واسه پس فردا!
فرید-پس فردا چخبره؟
-منو تو قراره بریم یه قرار دو نفره!از صبح تا شب من متعلق به توعم هرجا تو بخوای هرکاری که بخوای!
فرید-شوخی میکنی؟
-نه دیروز برنامشو با مامان و بابا ریختیم که یه استراحتی بهت بدیم ناراحتی؟
فرید-مامان بابات میدوننننننننن؟
-معلومه که میدونن آروم‌تر حرف بزن بقیه میشنون.
فرید-فک کردم واسه جریانی که امروز پیش اومد این تصمیمو گرفتی.
-نه از قبل برنامشو ریخته بودم.حالا دیگه حرف نزن خستم می‌خوام بخوابم.
فرید-خوب بخوابی.




پرپری بدقول برگشته!
البته یکی دو روز ازین بدقولی واسه این بود که اینترنت نداشتم بعدشم دیگه گشادی بهم چربید و این شد که شد!
دقت کردین داستانم دنباله دار شده؟قبلا هرپارت یه داستان جدا بود ولی الآن همه پارتا یجورایی ادامه همدیگن و بهم مربوطن!
همین دیگه
با عشق
🧚🏻‍♀️پرپر🧚🏻‍♀️

ObiymyWhere stories live. Discover now