Obiymy

blithe

فرید_آروم باش کبریا.
_آرومم!
فرید_میگم... هیچی، ولش کن!
_میدونی که تا نگی ولت نمیکنم؟
فرید_مطمعنی اگه پسر باشن مشکلی نداری؟
_چیزی میدونی؟
فرید_نه،فقط حسم بهم میگه هردو پسرن!
چپ چپ نگاش کردم
فرید_خوبی؟
_فقط دیگه حرف نزن!
تا برسیم مطب دکتر الترا دیگه حرف نزد،لیزا اونجا منتظرمون بود، به محض رسیدن بهش با هیجان زل زدم به شکم گنده‌اش. بچه‌هامون بزرگ شده بودن.
دکتر_خب آماده‌این از جنسیت بچه‌ها مطمعن بشیم؟
_مطمعن بشیم؟؟؟؟؟
دکتر_بعله، دوهفته‌پیش که سونو کردیم احتمال دادیم هر دو پسر باشن.
با ابروی بالا رفته به فرید نگاه کردم، که حسش بهش میگه دیگه! میدونستم چه بلایی سرش بیارم.
دکتر_خب، یکیشون خیلی کوچیکه.
اخمام رفت تو هم_خطرناکه؟
دکتر_نه، مشکلی نیست، خیلی خوب، حدسم درست بود، هر دو پسرن!
فرید مضطرب نگام کرد،ناخودآگاه لبخند اومده بود رو لبام،دوباره از دکتر پرسیدم
_مطمعنید هر دو سالمن؟ مشکلی پیش نیاد؟
دکتر_خیالتون راحت آقای یوسف، مشکلی پیش نمیاد!فقط مادرشون باید خیلی مواظب باشه.
نگران به لیزا نگاه کردم و‌ گفتم_لطفا خیلی مواظب باش.
چندتا کپی سونوگرافی رو برداشتم که بعداً به مامان هم بدم.
وقتی با فرید تنها شدم گفت_چیزی نمی‌خوای بگی‌؟
_چرا اتفاقا یه سوال مهم دارم، چرا زودتر بهم نگفتی؟؟؟؟؟؟؟
گوششو نگه داشت و گفت_چرا داد میزنی؟ فقط نخواستم تو ذوقت بخوره!
_خفه شو!
سر تکون داد و ماشینو روشن کرد.
_کجا؟
فرید_خونه.
_نچ،میریم برای پسرا سیسمونی بخریم.
فرید_میدیم دکوراتور اتاقشونو درست می....
_همیییین که گفتم!
سریع سر تکون داد_باشه، باشه!
خیلی زود تو یه فروشگاه بزرگ سر رنگ دکور اصلی دعوامون شده بود.
_باورم نمیشه می‌خوای جنسیت زده انتخاب کنی!
فرید_بچه‌هامون پسرن، اینکه رنگ آبی رو انتخاب کنیم خیلی هم نرماله!
_نخیر! عمرا بزارم اتاقشون آبی باشه، بچه‌ها باید تو انتخاب رنگ آزاد باشن نه که چون پسرن حتما باید آبی باشه.
فرید_می‌خوای اتاقشونو صورتی کنی؟؟؟؟؟
_فرید! من فقط میگم به رنگ خاصی اکتفا نکنیم، فعلا از تم خنثی استفاده میکنیم تا بعد که خودشون رنگ موردعلاقشونو انتخاب کنن. برای دیوار اتاقشون هم از یه رنگ مثل عاجی استفاده میکنیم!
فرید_منکه حریف تو نمیشم! باشه، انتخاب کن!
بعد کلی گشتن بالاخره چیزی که مناسب باشه رو پیدا کردم.
_همینه!
فرید_خوبه.
_همین؟خوبه؟؟؟؟
فرید_خیله خب!عالیه!