-دارم میترکم.
فرید-چیزی نخوردی...
دستشو پس زدم.
فرید-اوکی چرا عصبانی میشی؟
-دارم بالا میارم.
فرید-میخوای برات سطل بیارم؟
-میخوام اذیتمنکنی!
فرید-باشه.من دیگه هیچی نمیگم.
با حرص نگاش کردم.
فرید-چیه چرا اونجوری نگام میکنی؟
-گفتم اذیتم نکن.
فرید-چیزی نگفتم که!
-آره به جاش قهر کردی.
فرید-نه قربونت من از جونم سیر نشدم قهر کنم بات.بیا بغلم.
سرمو گذاشتم رو شونش.
-تختش خیلی کوچیکه.چرا دکتر نمیاد میخوام برم خونه.
فرید-دیگه کم کم میاد.
-توعم خیلی لازم داری بری خونهها.
فرید:|-چرا؟
-چون بو گند میدی:))))
فرید-منو بگو بهخاطر آقا دو شبه رو کاناپه میخوابم کیه که قدر بدونه؟هان؟
-من قدرتو میدونم.واسه خودت میگم اینجوری سختت بود.
-فرید؟
فرید-هوم؟
-مرسی.واسه همهچی.نمیگم بدون تو نمیشد ولی با تو خیلی بهتر و آسونتر ازین مرحله رد شدم.
دستشو دور شونم حلقه کرد-تو فقط زود خوب شو فکر اینچیزارو نکن.
-باشه...
دکتر که اومد فرید از رو تخت پرید پایین و دستمو گرفت.
دکتر-یه لحظه...
و شروع کرد با پرستاری که همون لحظه اومده بود حرف زدن.
-خیلی زود تشریف آورده حالام معطلمون میکنه.
فرید ریز خندید-میاد حالا.
دکتر-میبینم که خیلی خوشحالین!حق دارین.کبریا من آخرین اسکن مغزیتو چک کردم و مشکلی نمیبینم برای مرخص شدنت.دو روز دیگه بهم سر میزنی و بعد از اون دیدار بعدیمون میفته برای دو هفته بعد.تو این مدت تموم داروهارو مصرف میکنی نباید حتی یدونهاش جا بیفته.من تاکید میکنم چون داروهای مهمی هستن.ضدتشنج و آنتیبیوتیکهام خیلی مهمن.پانسمانو یک روز درمیون همونطور که بهت یاد دادم عوض میکنید.اگه هر عفونت یا چیز غیرعادی تو زخم دیدین بلافاصله میای بیمارستان.تا دوهفته نباید به زخم آب بزنی.سعی کن همش تو رخت خواب نباشی هرچی بیشتر راه بری به نفعته و خطر آمبولی رو کاهش میده.البته اینو نگفتم که بری باشگاه و از خودت حسابی کار بکشی!فعلا هیچ چیز سنگینی بلند نمیکنی و هیچ فعالیت سنگینی انجام نمیدی.خوشبختانه مشکل حرکتی نداری و نیازی به فیزیوتراپی نیست ازین نظر خیلی خوششانسی!سوالی نیست؟
فرید-کبریا همش خستهاس این طبیعیه؟
دکتر-بله چندروز تا چند هفته هم ممکنه طول بکشه نگران نباش.
فرید-کی بخیههارو باز میکنید؟
دکتر-چقد عجولی تو پسر!دو هفته دیگه که اومدین چک میکنم اگه روند بهبود زخم خوب نباشه ممکنه سه هفته طول بکشه.
فرید-همهچی میتونه بخوره؟
دکتر-سعی کن چیزای خیلی سفت نخوری.غذاهای معمولی مشکلی نداره.
فرید-همین؟
دکتر-انقد نپر وسط حرفم!بله به جز این فعلاً مسافرت هم نرو.مشکل دیگهای نیست من برگه ترخیص رو امضا میکنم و به زودی دوباره میبینمت.
-ممنون دکتر.
فرید-خسته نباشید.
دکتر-امیدوارم به زودی کاملاً بهبود پیدا کنی.فعلاً.
و رفت.
فرید-باورم نمیشه تموم شد!
-لباسامو بیار زودتر ازینجا بریم دلم لک زده واسه سوان.
فرید-تقصیرمامانته نزاشت بیاریمش ملاقات.
باکسری که گرفت سمتمو برداشتم و پرسیدم-جریان تو و مامانم چیه دقیقاً؟فک نکن نفهمیدم این چندروز چقد به پروپای هم پیچیدین!
فرید شلوارمو هم داد و گفت-باور کن من کاریش نداشتم.داماد به این گلی از کجا میخواست پیدا کنه؟
-نمیدونم.فضت بینتون خیلی پرتنش بوده.
فرید-بزار کمکت کنم.من امروز با خاله حرف میزنم ببینم اگه کاری کردم ازم ناراحته عذرخواهی میکنم ازش.
لبخند زدم-چقد تو خوبی آخه؟
فرید-خیلی زیاد!بزار کمربندتو ببندم.کاش یه شلوار بدون کمربند میاوردم برات نمیدونم چرا به حرفت گوش دادم؟
-خب میخواستم یه لباس درست درمون تنم باشهخب.
فرید-نکشیمون خوشتیپ؟
دستمو بلند کردم بزنم تو سرش جاخالی داد.
فرید-کند شدی قبلاً یجوری میزدی تا ده دقیقه نمیفهمیدم از کجا خوردم:)))))
-خودت مریضی خوشت میاد.
فرید-آرهخب.دستتو ببر بالا.
-بده خودم میتونم بپوشم.
فرید-بزار پات برسه خونه بعد ساز خودم میتونم رو سر بده.
-میتونم خب...
فرید-ببین کبریا.یه چیزی میگم نگو نه...
بدون اینکه به حرفش توجه کنم گفتم-مامانم خوب آدمت کرده دیگه نمیگی کبی حتی الآن که تنهاییم.
نیشخند زد-حرفم جدی بود اگه ادامشو میشنیدی!
-آها!ببخشید.بگو.
فرید زیر بغلمو گرفت-بریم.
-نه بگو چی میخواستی بگی؟
فرید-هیچی بریم.
-ولم کن خودم میام.
فرید-ولی یه هفته خواب بودی میترسم بیفتی،سرت گیج بره یا...
-میتونم فرید،فقط دستمو بگیر.
فرید-باشه.
دستامونو تو هم قفل کردیم.
-بیا از پلهها بریم.
فرید به سمت آسانسور هدایتم کرد-دکتر گفت راه برو فقط!درحالت عادی از آسانسور استفاده میکنی الآن جوگیر شدی برا من؟راه بیفت ببینم.
هلم داد تو آسانسور و اخمو پشت سرم اومد.
-چقد بداخلاق شدی تو.
فرید دکمه طبقه مورد نظرو فشار داد و گفت-همینه که هست هرکاری که سلامتیتو به خطر بندازه انجام نمیدی فکرشم نمیکنی.فهمیدی؟
-اوهوم.
فرید-اوهوم چیه بگو چشم!
خندیدم-زیادیت نشه یه وقت!؟
فرید-نمیشه تو نگران نباش.
-فرید؟
فرید-هوم؟
-کاش با مامان حرف بزنیم الکی نمونه اینجا.من حالم خوبه.
فرید-کجات خوبه؟مامانت کمکمون میکنه یکم.
-تورو هم اذیتت میکنه!
فرید-بیخیال من مشکلی ندارم.
-حالا نمیگم همین امشب بره.
فرید-مامانتو نمیشناسی؟کمه کم شیش ماه میمونه!
-من راحت نیستم خب.
فرید-چرا؟
-نمیزاره هیچکاری کنم.من دوست ندارم مث بچهها باهام رفتار کنین.
فرید-خب مامانته نگرانت میشه.من حاضربودم همهچیمو بدم مامانمو یبار دیگه ببینم بعد تو قدر مامانتو ندون😒.
باز ناراحتش کردم-ببخشید.باشه بزار بمونه هرروز با قاشق سوپ بریزه تو حلقم!
فرید-من نمیزارم اینکارو کنه خوبه؟بحث ما بحث یه روز و دو روز دیگه نیس.چندماه دیگه توان به دنیا میاد کارای پرتودرمانیتم هست.هنوز روزای سختی پیش رومون هست احساسی تصمیم نگیر منطقی که باشی میبینی کل خانوادتم باشن باز کمک کم میاریم!
-باز خوبه کهربا فردا میره.
فرید-این طفلکا واسه تو اومدن!
-میدونم منم دلم براشون تنگ میشه ولی دوس ندارم دورم شلوغ باشه.اونام برن به کار و زندگیشون برسن.
فرید-انقد بد منظورتو میرسونی که اگه این حرفا رو جلو کهربا میزدی میخوابوند تو گوشت!
خندیدم-ازش بعید نیس!
رسیدیم به ماشین.نشستم و کمربندمو بستم.
-فرید میشه تا برسیم من بخوابم یکم؟
فرید-خستهای؟
-آره.البته تو ماشین خوابم نمیبره فقط چشامو میبندم.
فرید-باشه عزیزم.
دستشو برد آهنگو خاموش کنه دستشو گرفتم.
-بزار بخونه من دوسش دارم.فقط صداشو یکم کم میکنم سرم درد نگیره.
فرید-باشه.
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻