نشسته بودم رو توالت و پشت هم به فرید فحش میدادم.
_فریییییییییییید، بمیری، این چه بلایی بود سرم اومد، آیییییییی، فرییییییید.
فرید_درو باز کن ببینم چیشده؟؟!!؟؟!!؟؟
همینم مونده بود منو در حال ریدن ببینه_فرید بخدا از در بیای تو به هفتاد روش سامورایی گاییدمت!
فرید_چت شده آخه؟
_درد دارم درد!نمی تونم لوبیاپلو رو پس بدم.
فرید_ای وای، همونجا بشین برات مسهل بیارم.
_کار من از مسهل گذشته، ملین بیار!یک ساعت بعد
فرید_کبی جان؟
بی حال گفتم_هوووم؟؟؟؟
فرید_بهتری؟
سرمو گذاشتم رو شکمش و گفتم_نچ!
فرید_دیگه اینکارو نمیکنیم.!
اخم کردم_کدوم کار!؟؟
فرید_دیگه آنال سکس تعطیل.
_غلط کردی مگه دسته توعه؟
فرید_پس دست کیه؟
_منه منه کله گنده.
فرید_جوجه طلایی بازی میکنی؟؟؟؟؟؟
_عهه فرید!داستان موردعلاقمون بود.
فرید_فکر میکردم انار و ماهی داستان موردعلاقمونه؟
_پس برام تعریف کن.
فرید_لوس نشو بهت نمیاد.
_فررررید.
فرید_خیله خب! یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
غیر خدای ماهی ها هیشکی نبود.
توی یه باغ بزرگ و رنگارنگ
پر رنگای قشنگ
میوهها رنگ و وارنگ
یه حوض کوچیکِ آبی بود
کنار حوض
یه درخت انار بود.
روی درخت
یه انار کوچولو
توی حوض
یه ماهی کوچولو
انار و ماهی باهم دوست بودن.
ماهی همش زیر درخت شنا میکرد
انار کوچولوی عاقل قصهی ما
همش میگفت
ماهی جونم
دوست خوب و مهربونم
یکم ازم فاصله بگیر
باد میوزه
اگه یه وقت...
ماهی کوچولوی قصمون
ماهیه خنگ و بی غصمون
به حرف انار گوش نمیداد
بد به دلش راه نمیداد.
تا اینکه
یه روز سرد
باد سر زد به باغشون
هوهو و هوهو
وزید و وزید
تا که به انار رسید
انار کوچولوی قصمون
از درختش جدا شد
توی هوا
چرخید و رقصید
تا که به روی آب رسید...
اون روز وقتی باغبون اومد به باغش سر بزنه
دید که ماهی مرده
و یه انار کوچولوی ترک خورده روی سطح آبه...
بالا رفتیم ماست بود
پایین اومدیم دوغ بود
قصهی ما دروغ بود...فرید_میترسم
_از چی؟
فرید_که بشم انار داستانِ زندگیِ تو
.
پ ن:انار و ماهی داستانیه که مامانم وقتی بچه بودم شبا برام تعریف میکرد.
البته پایانش یکم متفاوت بود
تو داستان مامانم،آخرش باغبون از انار رب درست میکنه، میماله به ماهی و جفتشونو میخوره🤪😂
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻