thanksgiving

243 44 27
                                    

-بیا تو.
دیاکو-تو هم بیا کمک از کت و کول افتادم.
-خب حالا دوتا پاکت خرید کردی نمردی!من دستم درد میکنه نمیتونم.
کشون کشون خودشو به جزیره رسوند و عصبی گفت-تو نبودی صبح اون شوان بچه‌غول رو بغل کرده بودی؟
-شوان بچم خیلی سبکه!بعدشم به کی میگی بچه غول؟گوشتو بپیچونم؟
دیاکو-بیخیال سر کچل من شو.انگاری خیلی زود اومدم.خونتون چه خلوت و ساکته‌.بقیه کجان؟
-پسرا تو اتاقشونن.بچه‌ها هم با سارا رفتن حموم چون بعد صبحونه خودشونو به گند کشیده بودن.فرید هم حمومه.بهش گفتم یکم تو وان ریلکس کنه...خودمم میخواستم بهش بپیوندم اگه تو نمیومدی!
دیاکو-خود فرید زنگ زد لیست خرید داد بهم.با همش کنار اومدم به جز انار!انار واسه چی بود؟
-اوه...چیز مهمی نیست!من دیشب یهو گفتم هوس انار کردم...واسه همونه!
دیاکو-بگو شوخی میکنی و من واسه هوس تو در به در دنبال انار نبودم...
-حالا نمردی دوتا دونه انار خریدی!
دیاکو-واسه چی کلاه گذاشتی سرت؟
لبامو فشار دادم-من نمیتونم واسه دل خودم کلاه سرم کنم؟
دیاکو-ازونجایی که بعد در اومدن موهات دیگه با کلاه ندیدمت پس باید بگم دلیل داری واسه کلاهت!
-خب...نمیدونم چرا صبح جوگیر شدم و خواستم یه حالتی به موهام بدم.
و کلاهمو برداشتم.با دیدن موهام خندید-این چیه؟
-تازه نیم ساعته زیر کلاهه طبیعتن تا الآن باید میخوابید ولی انگار بیشتر سیخ سیخی شده.
دیاکو-همون کلاتو سرت کن بهتره.
-تو فکرم برم دوش بگیرم موهام برگرده به حالت کارخونه‌.
دیاکو-بگو دارم میپیچونمت برم با فرید دوش بگیرم.
-چرا انقد بداخلاقی خب پیشت میمونم تنها نباشی.
کلافه سرشو گذاشت رو میز.داشتم انارهارو تو ظرف میچیدم دیدم هنوز تو خودشه.
-تو دلت از جای دیگه پره انقد بداخلاقی.بگو ببینم چی شده؟
دیاکو-فرید نگفت برات؟
-نه.
دیاکو-با دوست‌دخترم بهم زدم.
-حالا انگار چیشده اینکه کار همیشگیته.
دیاکو-فک میکردم این دفعه فرق میکنه.
-حالا دنیا که به آخر نرسیده بالاخره کسی که مناسبته رو پیدا میکنی.
دیاکو-من سی و هفت سالمه و طولانی ترین رابطه‌ای که توش بودم دوماه طول کشیده.شاید قراره تو تنهایی بمیرم و تموم شکرگذاری‌هامو تو خونه شما بگذرونم..!
-یعنی اگه تو رابطه باشی شکرگذاری رو نمیای پیش ما؟
دیاکو-اولا که مسئله این نیست!دوماً معلومه که نه!احتمالا شکرگذاری‌هامو پیش خانواده همسرم با بچه‌هام بگذرونم.لعنتی من بچه میخوام!دوتا دختر...
-فک نکنم این ارزوت حالا حالاها به حقیقت بپیونده چون معیارهات واسه دوست دختر پیدا کردن افتصاحه.
دیاکو-منظورت چیه؟
-منظورم اینه که تو اکثر دوست دخترهاتو از تو تیندر یا دیسکو و تو پارتی‌ها پیدا میکنی.وجه اشتراک همشون هم اینه که کون‌های خیلی قشنگی دارن و دنبال خوشگذرونی‌ان.خب معلومه که رابطتون طولانی نمیشه...
دیاکو-خب...تا یکم پیش خودمم دنبال خوشگذرونی بودم.
-میدونم.ولی حالا که رویه‌ات رو عوض کردی باید راهی که دوست دخترتو پیدا میکنی هم عوض کنی و فقط دنبال یه سکس‌پارتنر خوب نباشی.
دیاکو-خب...اگه تو دیسکو و پارتی و تیندر طرفمو پیدا نکنم پس باید چیکار کنم؟
-خب...جای اشتباهی اومدی.تنها کسی که تونستم مخشو بزنم تو تموم عمرم فرید بوده که به ازدواج ختم شده پس هیچ نظری ندارم!ولی خب...شاید فقط باید چشاتو یکم باز کنی و واسه پیدا کردن کیس مناسب انقد دست و پا نزنی...ممکنه طرفتو تو یه کافه ببینی...یه مهمونی!توسط یه دوست مشترک به هم معرفی شین...
دیاکو-تلاشمو میکنم.
-و اگه چندبار شکست خورد ناامید نمیشی!!!
دیاکو-نا امید نمیشم!
-آفرین پسر خوب..!حس میکنم پسر خودمو نصیحتش کردم پس ناامیدم نکن.
دیاکو-باشه.
-حالا یدونه انار واسم دون کن.
دیاکو-وات؟
-لطفاً!ببین من نمیتونم خب...
دیاکو-باشه باشه...
تا اون واسم انار دون میکرد ازش پرسیدم-صبحونه خوردی؟
دیاکو-نه وقت نشد.
-چرا نمیگی خب؟
دیاکو-آخه دیگه از وقت صبحونم گذشته...
-دیروز سوز یکم کاپ‌کیک درست کرده.میخوری؟
دیاکو-خوشمزس؟
-من عاشقشم.البته هنوز ازون کرم کدو خوشمزش درست نکرده ولی باز خیلی خوشمزس...
دیاکو-به نظر میرسه خودت دلت میخواد!
-شاید یدونه هم خودم خوردم...
خندید-خیله‌خب.بیار بخوریم.
دوتا کاپ کیک برداشتم و دوتا فنجون چای هم ریختم.
دیاکو-من کلی زحمت کشیدم تا واست انار دون کنم.
-نگران نباش اونم میخورم.
دیاکو-به معده‌ات رحم کن!
-نگران نباش من عادت دارم.بخور یکم خوش‌اخلاق شی.این چای رو فرید دم کرده...
دیاکو-هوم.میگم فرید بهتره؟
-اره کمردردش بهتر شده.صبح که خیلی سرحال بود...
با به یادآوردن صبح که نزدیک بود جفتمون بپریم رو هم ولی اینکارو نکردیم حس کردم هوا اطرافم گرم شده...لعنت به کمردرد و کتف دررفته...
با اومدن فرید حداقل بابت اینکه آسیب جدی‌تری ندیده خداروشکر کردم.دیشب حسابی باهم حرف زده بودیم و مشکلاتمونو حل کرده بودیم.
فرید-صبح‌بخیر خوش‌اومدی دیاکو.
دیاکو-مرسی.عافیت باشه!
فرید لبخند زد-مرسی...کبی تو خوبی؟
سر تکون دادم-خیلی زیاد!تو چی؟
فرید-مث روز اول!مهمونا نیومدن؟
-نه هنوز...
فرید-خب تا بیان من یه نگاهی به کابینت‌ها بندازم دیروز نبودم تنهایی همه‌چیو جابجا کردین.
-باشه ولی خودتو خسته نکن.چیزی نمیخوری؟
فرید-نه.
-پس من انارمو میبرم خسته شدم انقد رو صندلی نشستم.یکم فیلم میبینم.
فرید-دیاکو توهم میخوای برو حوصلت سر نره.
دیاکو-نه من میخوام باهات حرف بزنم.
تنهاشون گذاشتم حرفاشون رو بزنن.والا مگه من فوضولم؟
جلو تلویزیون نشسته بودم و یه مستند در مورد عروس‌های دریایی میدیدم که ژوان اومد...لباس سرهمی پگاسوسشو پوشیده بود.
ژوان-بابا...
-جونم بابا؟
ژوان-من حوصلم سر رفته.
-بیا بغلم.
ظرف انار رو گذاشتم رو میز و دست سالممو بلند کردم سمتش.اومد نشست رو پاهام و سرشو گذاشت رو شونم.
-جریان لباسی که پوشیدی چیه؟از وقتی خریدم تاحالا ندیده بودم تو این لباستو بپوشی.
ژوان-شوان مجبورم کرد.با دخترا قرار گذاشته هممون ازین لباسا بپوشیم.خودش لباس یونیکورنیشو پوشیده الآنم داره لباسای سوان و توان رو عوض میکنه.
نگران شدم.ازونجایی که سارا امروز صبح بعد بیدار کردن بچه‌ها باهاشون خداحافظی کرد و رفت تا شکرگذاریو با خانوادش که تو یه شهر دیگه زندگی میکنن بگذرونه و تا دو روز دیگه نمیاد بچه‌ها رو سپرده بودم به شوان ولی قرار نبود سر خود لباس‌هاشونو عوض کنه!
-دیاااکوووووو....
دیاکو-من کنار گوشتم چرا داد میزنی؟
-ببخشید عادت کردم!برو بالا پیش بچه‌ها.
دیاکو-ولی...
-ولی نداریم پسر خوب بجنب.
فرستاومش رفت.
-خب ژوانم دوست داری با من تی وی ببینی؟
ژوان-در مورد چیه؟جلی‌فیش؟
-اوهوم.
ژوان-جلی فیش به فارسی میشه ژله ماهی؟
-نه...ما بهش میگیم عروس دریایی!
خندید-آخه این شبیه یه پلاستیک شناوره چرا بهش میگین عروس؟
-از اونایی که این اسمو انتخاب کردن بپرس!
ژوان-خب تاحالا چی فهمیدی درموردشون؟

ObiymyWhere stories live. Discover now