-باورم نمیشه داریم اینکارو میکنیم.
مرموز خندید-حالا که تو آسانسور هتلیم نمیتونی پا پس بکشی عشق من!
-خیلی خوش شانسی!
فرید-چون تو رو دارم؟
-چون اون زبون درازتو داری...!
فرید-چیزای دراز دیگهای هم هست که میتونم نشونت بدم...
آسانسور وایستاد.همونطور که از آسانسور بیرون میرفتم گفتم-کلی وقت داریم و کلی چیز که باید نشون همدیگه بدیم.عجله نکن.
وارد اتاق شدیم،شروع کردم به تجزیه و تحلیل اطرافم.
فرید-کجارو نگاه میکنی؟
-همهجا رو!
فرید-الآن باید فقط به من نگاه کنی!
خودش انداخت رو تخت و یه ژست سکسی فوق مسخره گرفت و گفت-قرار نیست هیچ توله سگی بیاد در بزنه و بگه:
صداشو خیرسرش بچگونه کرد و گفت-بابایی بابایی جیغ زدی حتما اون فرید احمق زد کشتت!
کراواتمو در آوردم و پرت کردم تو بغلش-بده بچهها هوامو دارن؟درضمن،الآن کی بی خیال بچهها نمیشه؟
کرواتمو از رو صورتش برداشت و هیجانزده گفت-من دیگه چیزی نمیگم به شرطی که زودتر بقیشو دربیاری!
دستمو بردم سمت دکمههای پیرهنم و با باز کردن اولیش گفتم-هرکاری بخوای میکنم،امشب شب ماست ولی اگه باعث شی فردا گشاد گشاد راه برم میکشمت!البته همون فردا میکشمت پس میتونی امشب کارتو کنی و از فردا به مدت سه روز غیب شی تا آبا از آسیاب بیفته!
پیرهنمو انداختم رو زمین و دستمو بردم تا کمربندمو باز کنم.
-خب؟
فرید-تو بینظیری!و من هیچ وقت به عشق خودم آسیب نمیزنم.
رو زبونم اومد بگم فقط آسیب جسمی نمیزنی!وگرنه روحی چندباری تیکه پارم کردی،ولی الآن وقتش نبود!اصلا نبود.
-جواب خوبی بود...!
شلوامرمو کامل کشیدم پایین و بیتوجه به اینکه فرید حتی تکون هم نخورده باکسرمو درآوردم و خودمو پرت کردم کنارش رو تخت.
-نوبت توعه!
دستشو برد سمت کراواتش که نزاشتم.
-نچ!باید وایسی جلوم.همینجوری که نمیشه،آفرین پسر خوب.
غرولندی کرد و بلند شد ایستاد.
فرید-خودت خواستی!!!!!
لب پایینمو به دندون کشیدم و خوشحال گفتم-خودم میخوام.بجنب!
به چشم بهم زدن لباساشو درآورد و پرید روم.مستقیم رفت سر وقت گردنم که باعث شد همون اول کار وابدم و شل شم.روتختیو تو مشتم گرفتم و نفسام عمیق شد...
-فرید،هی!بسه،به اندازه کافی...
فرید-کار من هنوز تموم نشده.امشب میتونیم با صبر و حوصله و بدون نگرانی درمورد وقت کم و سر و صدا هرکاری میخوایم بکنیم،پس...
فکر کردم شوخی میکنه ولی وقتی نوک یه سینمو میمکید و همزمان با انگشتش رفت سراغ اونیکی فهمیدم امشب شوخی در کار نیست!
-آییییییییی....
نیش بازشو که دیدم حرصم گرفت-به چی...می....خندی؟
فرید-به حال و روز تو!
حالا که سر شوخیو باز کردی نشونت میدم!سرشو با دست بردم پایین و گفتم-حالا که وقت داری به من بخندی بهتره از دهنت استفاده مفیدتری بکنیم!
غر زد-لعنت به دهنی که بی موقع باز بشه...
-انقد حرف نزن کارتو کن.
دستاشو تو دستام گرفتم.محکم!انتظار میرفت مثل همیشه قبل اینکه ارضا شم تمومش کنه ولی نه تنها اینکارو نکرد!!!بلکه تا تهش رفت و کاممو تا آخرین قطره قورت داد.درحالی که به شدت نفس نفس میزدم و سعی میکردم آروم شم با تعجب و بریده بریده گفتم-چیکار...کردی؟
فرید دور لباشو با زبون لیسید و گفت-اگه فکر کردی همین یبار بود سخت در اشتباهی!این فقط دور اولت بود.
خندم گرفت-حس عجیبیه،خیالت راحت باشه و تموم وقتتو به سکس اختصاص بدی.
صورتمو جا به جا بوسید و گفت-و البته که همچین فرصتی کم پیش میاد پس باید تموم استفادمونو بکنیم!
نشستم و و گفتم-خب پس تا من واسه دور بعدی آماده شم نظرت چیه یکم...
و با دست و زبون ادای ساک زدن درآوردم.
هیجانزده گفت-واااو!این یکی جدی کم پیش میاد،خیلی خرم اگخ بگم نه...-!
با خنده لای پاهاش نشستم و گفتم-دندون زدم تقصیر من نیست!
فرید-من پشیمون شدم آقا لازم نیس...
نزاشتم حرفش کامل شه و شروع کردم.دستش لای موهام بود احتمالا واسه اینکه اگه دندون زدم سریع بکشتم عقب...
ولی من به بهترین شکل و با دقت کارمو انجام دادم چون میخواستم انتقام بگیرم.بله انتقام!صبر کردم و صبر کردم و درست لحظه آخر کشیدم عقب!
شوکه پرسید-چیشد؟
شوکه بالا انداختم-هیچی فقط فکر کردم بقیشو از یه راه دیگه پیش بریم.
فرید-چییییییی؟
-خودت همیشه لحظه آخر میکشی کنار و تا لب و کاندوم رو بیاری منو جون به سر میکنی پس چرا الآن تعجب کردی؟😈😶
فرید شوکه گفت-نگو که داری تلافی میکنی؟
با لبخند سر تکون دادم-نه عزیزم چی باعث شد همچین فکری بکنی؟🤔
کلافه خودشو انداخت رو تخت-ازت متنفرم.
خودمو کشیدم روش و مظلوم نگاش کردم-واقعا؟
فرید-خودت خواستی!و درضمن،ما لوب نداریم!
-کاندوم؟
فرید-خیلی خوش شانسی چون تو ماشینم داشنم و با خودم آوردم.
-تو چرا تو ماشینت کاندوم داری؟
فرید-واقعا الآن میخوای این بحثو شروع کنی؟
لبامو فشار دادم-نه!بعدا حسابتو میرسم.بریم تو کارش...
-خب،چه استایلی بخوابم؟
فرید-دوست دارم بگم هرطور که خودت راحتی...
-ولی؟
فرید-دوست دارم صورتتو ببینم!
به پشت دراز کشیدم و منتظر موندم بره کاندوم رو از جیب لباسش در بیاره.
فرید-کبریا؟
-هووووم؟
فرید-میگم میخوای من...
-تو رو خدا نگو میخوای باتم باشی؟
فرید-درواقع نمیخوام ولی اگه این چیزیه که تو رو خوشحال میکنه من مشکلی ندارم.
-باور کن هروقت دلم بخواد بهت میگم،انقد خودتو اذیت نکن.حالا بیا اینجا و زودتر بهفاکم بده!
نیشش باز شد.
فرید-هرچی تو بگی...رئیس تویی.
یه تکونی به کمرم دادم و پاهامو باز کردم-پس چی که رئیس منم...
احمق نزاشت حرفم تموم شه دوتا انگشتشو کرد توم.داد زدم
-اعو!داری چه غلطی...
انگشت سومو اضافه کرد.روتختیو گرفتم تو مشتم و و سعی کردم نفس عمیق بکشم.
-خودتو...مرده...فرضکن.
خندید-خب بدون لوب باید یکم آمادگی بهت بدم یا نه؟بعدشم تو راحت باش،کسی صداتو نمیشنوه هرچقدر خاستی داد بزنی بزن.
انگشتاشو درآورد و حتی مهلت نفس کشیدن بهم نداد.یهراست تا ته رفت تو.منم به گوشاش رحم نکردم و با تموم وجود داد زدم!انقدری بلند بود که گوشاشو بچسبه!
البته که یکم درد داشت ولی نتونستم جلو خندمو بگیرم...
همونطوری که توم بود و با دستاش روم خیمه زده بود گفت-زهرمار!به چی میخندی؟
نتونستم حتی جواب بدم!بلندتر خندیدم.خودشم همراهیم کرد.خندم که ته کشید سرمو بلند کردم و محکم لباشو بوسیدم.بعد اینکه واسه نفس گرفتن ازش فاصله گرفتم آروم گفتم-خیلی دوستت دارم.
بعد یکم فکر کردم.چرا آروم گفتم؟
داد زدم-خیلی دوستت دارم!فرید،من عاشقتم!
با لبخند سرشو گذاشت رو سینم و گفت-نه بیشتر از من!من عاشق تموم عیبهای بینقص توعم!!!😎برین کنار نباتی نشین!
خودم که حسابی با این پارت زدم شمام برین حالشو ببرین💦😭
دوستتون دارم
👯♀️نبات👯♀️
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻