بیدار شدن تو بغل فرید حس خوبی داشت باعث میشد فکر کنم چرا بیشتر اتفاق نمیفته؟معمولن تو خواب انقد از هم فاصله میگرفتیم که با یه تکون ممکن بود پرت شیم پایین.از تصورش خندم گرفت.فرید با صدای گرفته و خوابالودش گفت-انقد فوت نکن رو من.
بلندتر خندیدم.
فرید دستاشو محکم دورم پیچید که تکون نخورم و غر زد-بخواب.
سرمو تکیه دادم به سینهاش و گفتم-خودت میدونی بیدارشم دیگه خوابم نمیبره.
فرید-ولی من خوابم میبره.
سرمو مالیدم به صورتش سریع پسم زد و عصبانی شد.
فرید-مگه نگفتم تا وقتی موهات درنیومده اون کله کچلو نمیمالی بهم؟گفتم یا نگفتم؟
با نیش باز گفتم-اذیت کردنت لذت بخشه.
فرید-پدرسگ!
غشغش خندیدم-کاش بابا اینجا بود اینو میشنید.
فرید-خفه شو.
خودمو کشیدم سمتش و فکمو گذاشتم رو سینش و نگاش کردم.
-ببین رد بخیههام معلومه؟
خم شد رو سرم و با دقت جای عمل رو نگاه کرد و گفت-اگه دقت نکنی معلوم نیس.
-خوبه...تو هم بداخلاق نباش دیگه.این چندروزی که از مرخصیت مونده میخوای اینجوری رفتار کنی؟
فرید-میخوام همشو بخوابم مرخصی خودمه .
نوک سینشو گاز گرفتم و گفتم-پس میخوای فقط بخوابی دیگه؟اوکی!باشه!
با ناراحتی زل زد بهم-منظورم این نبود!بعدشم ما به سکس میگیم خوابیدن باهم!پس اونم جز معاملس!
خندیدم-موذی!
فرید دست کشید رو سرم و باز ناراحتیشو بروز داد-به سوز بگو دیگه دوروبر خونم نبینمش و اگه ببینم با اره برقی موهاشو میزنم!شایدم سرشو قطع کنم کلن از دستش راحت شیم!تکون میخوره یه بلایی سرت میاره!
-چیکار کرده مگه بنده خدا؟خب از مدلی که زد خوشم نیومد و دومیلیمتری موهامو زدم کلم بعد این مدت یه هوایی خورد!اونقدام مهم نیس...
فرید-دفعه اولش نیس.یادته یبار یه بردت تتو بزنید و یه تتوی زشت گیرت اومد و یه هفته ای رفتی با لیزر پاکش کردی؟یا همین چندروز پیش که برات ماسک گذاشت و پوستتو داغون کرد!
-بین دوستا این چیزا پیش میاد!.
فرید-اگه من همچین کاری کنم باهات از ناحیه کون جرم میدی!
از گردنش آویزون شدم.
-چون تو فرق میکنی!من باهات زندگی میکنم،عاشقتم،بچههای مشترک داریم،اگه قرار باشه هربار که اذیتم میکنی هیچی بهت نگم چطوری میتونم باهات زندگی کنم و هرشب کنارت بخوابم؟هوم؟بعدشم تو انقدی دوسم داری که کاری که فکر میکنی ممکنه بهم آسیب بزنه انجام نمیدی مگه نه؟
فرید سریع خر شد-اوهوم.
لبخند زدم-خوبه.چون قراره یه هفته آنال سکس تعطیلمون هنوز سر جاشه!
سریع گفت-چیییی؟
-خودت دو شب پیش گفتی!منم قبول کردم!
فرید-نمیشه حرفمو پس بگیرم؟
-نه عزیزدلم.
فرید-نمیشه استراحتم تموم شد شروع کنیم؟
-نه!
فرید-پووووف.حالا من یه چیزی گفتم تو چرا جدی گرفتی؟
-من همه حرفاتو جدی میگیرم عزیزم.حالا پاشو بسه هرچی خوابیدی.
فرید-هرروز باید به زور از خواب بیدارت میکردم یه امروز که خواستم بخوابم نمیزاری!خیله خب بیدارم،بیا بریم دوش بگیریم.
-دوش بگیریییم؟
فرید-اوهوم.تو نیای منم نمیرم بوگندو میچرخم تو خونه.
-دقت کردی چقد بچه شدی؟دو روزه یه بند دارم نازتو میکشم.
فرید-همینکه گفتم!
-اوکی.پاشو قربون دست و پای بلوریت برم!
کشون کشون بردمش دسشویی و بعد هم باهم دوش گرفتیم.فرید هم برعکس مخالفت سرصبحش با نداشتن آنالسکس هیچ حرکتی نزد و بعد حموم باهم رفتیم صبحونه بخوریم.
-یکم زود بیدارشدیم.
فرید-من تلاش کردم بهت بفهمونم ولی هنوزم دیر نشده بیا برگردیم رو تخت!
-منظورم این بود که خیلی وقته صبحونه دونفری نخوردیم!
فرید-اهان!خب...تو بشین من برات میز رو میچینم.
-نه منم کمک میکنم.
من میز رو چیدم و فرید هم سنگ تموم گذاشت و یه صبحونه اینگیلیسی مفصل آماده کرد.
-انقد قشنگ شده دلم نمیاد بخورم.
فرید بیخیال یه تیکه سوسیس زد سر چنگالش و گفت-پس تا تو نگاه میکنی من میخورم!
چنگالو از دستش قاپیدم و سریع سوسیسو خوردمو گفتم-به همین خیال باش!
فرید یه لیوان آب پرتقال برام ریخت و گفت-حالا خودتو خفه نکن ما نخواستیم!
خم شدم گونشو محکم بوسیدم.
-یدونهای دوستت دارم.
فرید-منم.حالا زودتر بخور تا این پدرسوخته ها بیدار نشدن کاسه کوزمون رو بهم نریختن!ازین به بعد هم یه آبمیوه دیگه بخر چه خبره از بس آب پرتقال خوردیم نارنجی شدیم خب!
-خب من آب پرتقال دوست دارم تو هر چی دلت میخواد خودت بخر!
فرید-من میرم سمت آبمیوه ها یاد تو میفتم فقط آب پرتقال برمیدارم.
لبخند زدم و اینبار لباشو محکم بوسیدم.جدا که شدیم غر زد-انقد منو نبوس!
شونه بالا انداختم-دلم میخواد!
فرید-بخور سرد شد.
-باشه...
یکم خوردم ولی طاقت نیاوردم سکوت بهم نمیساخت.
-برنامت واسه امروز چیه؟
فرید-ندارم.
-مگه میشه؟تو فریدی خدای برنامهریزی!
فرید-خب...اگه تو استراحت نبودم امروز هزارتا کار ریخته بود رو سرم ولی ازونجایی که مشغول استراحتم و به خودم مرخصی دادم میبینی که خیلی هم اوکیام!
-خب برنامت برا استراحت چیه؟
فرید-برنامم این بود که بخوابم و سکس کنم به لطف تو هردوتاش تعطیل شد!
-حالا من گفتم آنال سکس تعطیل نگفتم یه هفته سکس نداشته باشیم!
فرید-ببین بیا قبول کنیم کل هیجانش به همونه!
موهاشو بهم ریختم...
-شب بهت هیجانو نشون میدم.
با نیشخند گفت-شب؟نظرت راجب الآن چیه؟
-نمیشه!
فریر-من الآن میخوامت!
-منم میخوام ولی تنها نیستیم.شوان بیا بیرون!
از پشت دیوار اومد جلو و با پررویی گفت-صبح بخیر باباها!
فرید-شوان یوسف اینکه منم جز باباهات به حساب بیاری دلیل نمیشه یادم بره گوش وایساده بودی!این از کی اونجاس؟
-تازه اومده بود.شوان عزیزم درست نیست گوش وایسی!
شوان-خب شماها تو جمع راجب سکس حرف نمیزنید!مجبورم یواشکی بشنوم.
-نباید هیچ وقت گوش وایسی.بیا بشین صبحونه بخوریم.
نشست پشت میز کنارم و زل زد بهم.
فرید-چرا به کبی نگاه میکنی بخور خب!
شوان-میخوام بابا برام بریزه.
فرید-خودتو لوس نکن بچه که نیستی.
-اشکالی نداره.
بشقابشو براش پر کردم و یه لیوان آب پرتقال هم ریختم براش.
-بخور پسرم نوش جونت.
فرید-همش تقصیر توعه که این بچه انقد مررو و بی ادب شده.
دست کشیدم رو سر شوان و گفتم-من مهربونترین و مودب ترین بچه های دنیا رو دارم.شوان هم خیلی بچه خوبیه مگه نه پسرم؟
شوان-مهربون و مودب که نیستم ولی چندتا خصوصیت اخلاقی خوب دارم!من زرنگم و روابط اجتماعی خوبی دارم و همه دوستام منو دوست دارن!البته چندتا از دوستام اجازه ندارن با من دوست باشن چون والدینشون معتقدن من رو رفتار بچه هاشون تاثیر بدی میزارم که خب فکر میکنم حرفشون درست و عادلانس بالاخره بابای خودم بهم میگه پررو و بی ادب!
فرید-من اینو گفتم که رفتارتو درست کنی بچه نه اینکه حرفمو تحویل خودم بدی!
شوان-مهم نیس.
-عزیزم این خیلی مهمه که تو رفتار درستی داشته باشی!
فرید-منم میخواستم همینو بگم!
-شما ساکت لطفن!
شوان-بیخیال میگم که مهم نیس!من عادت دارم بقیه بهم بگن بی ادب ولی این درحالیه که من بی ادب نیستم!من فقط یکم رکتر از بقیم و دروغ نمیگم!اگه من الکی میگفتم که گوش واینستاده بودم چی؟یا الکی میگفتم از کارم متاسفم و به دروغ ادامه میدادم که دیگه تکرار نمیکنم؟
-حق کاملاً با توعه و من رفتار صادقانت رو تحسین میکنم عزیزم.ترجیه میدم راستشو بگی و ناراحت شم تا به دروغ خوشحالم کنی.
شوان-فرید چی؟
فرید-اوکی،متاسفم!ولی هنوز فکر میکنم تو خیلی پررویی!
شوان-منم اهمیتی به نظرت نمیدم!
-بسه فرید!بزار صبحونشو بخوره.
و سعی کردم بحثو عوض کنم.
-شوان تو معمولن صبح دیر بیدار میشی چرا امروز انقد زود بیدارشدی؟
شوان-امروز صبح فینال مسابقه رقصی که نگاه میکنم برگذار میشه نمیخوام از دستش بدم.
-اوه چه جالب!فرید هم همرات نگاه میکنه.
فرید-چی؟من نمیخوام رقص احمقانه یه مشت بچه رو ببینم.
لبخند زدم-میشینی میبینی و یکم روابط پدر پسریتونو درستش میکنید.
شوان-من مشکلی ندارم اگه پاپ کورن کاراملی درست کنه برام!
فرید-عمراً!
-درست میکنی:)
فرید-تو چیکار میکنی؟
-میخوام امروز ناهار درست کنم.
هردو همزمان گفتن-چییی؟
-کر شدین ایشالا؟
فرید-عزیزم لازم نیس تو زحمت بکشی...
-فکر میکنی نمیتونم؟
فرید-فکر نمیکنم،مطمعنم!
شوان-منم موافقم!
-ولی من تصمیم گرفتم آشپزیو شروع کنم!یکم دیگه چهل سالم میشه و من بلد نیستم آشپزی کنم.
فرید-حالا تا چهل سالگیت یکی دوسالی مونده.
-فرید!
فرید-خب هرکسی تو یه کاری استعداد داره و یه کاری نه!تو توی آشپزی بی استعدادی خب!
-ربطی به استعداد نداره من علاقه ندارم به آشپزی و تموم تمرکزمو نمیزارم روش ولی تصمیم گرفتم گاهی آشپزی کنم چون انگار تو خیلی خسته میشی از این همه مسئولیت.
لبخند زد-میدونم به فکرمی ولی واقعن لازم نیس!
-من تصمیممو گرفتم.
شوان-حداقل بزار من کمکت کنم!من آشپزیم بهتر از توعه!
-عزیزم آخرین بار یه گردو رو پیشونی توان سبز کردی که هنوزم خوب نشده!
شوان-اون یه اتفاق بود.
-بسیار خب!ولی نمیخوای فینال مسابقهتو ببینی؟
شوان-تا اون موقع حتمن تموم شده.
-اوکی.
فرید-حالا میخوای چی بپزی؟غذای ایرانی؟
-نه!معلومه که نه!غذاهای خودمون خیلی سختن من از پسش برنمیام.میخوام لازانیا درست کنم.
فرید-فکر کردی لازانیا آسونه؟
-اوهوم!من سرچ کردم یه مدل لازانیای گیاهی پیدا کردم که ژوان هم بخوره.
شوان-ولی من لازانیای گوشت و سوسیس دوست دارم!
-میدونم ولی میخوام گیاهی شو درست کنم پس غر نزن!نمیخوام ناامید و دلسردم کنی...
شوان-اوکی معذرت میخوام.
لبخند زدم-فدای سرت.صبحونت تموم شد؟
شوان-اوهوم.
-پس برو تلویزیونو روشن کن تا فرید پاپ کورن کاراملی درست کنه برات.برو عزیزدلم.
شوان رفت و باز با فرید تنها شدم.تا اون پاپ کورن درست کنه من بشقاب و لیوان های کثیف رو جمع کردم تا میز وقتی بقیه بچه ها صبحونه میخورن تمیز باشه و بعد ایستادم تا کار فرید تموم شه.
فرید-میگم کبی؟
-هوم؟
فرید-یادته گفتی برنامم برای امروز چیه؟
-اوهوم.
فرید-میخوام از دکتر وقت بگیرم برای توان.
-چرا؟
فرید-لکنت زبونش داره بیشتر میشه.
-منم حس کردم.گاهی ترجیه میده چیزی نگه و تا حد ممکن حرف نمیزنه.اوایل اینجوری نبود.
فرید-باید زودتر میبردیمش پیش متخصص.
-هنوزم دیر نشده تازه دوسال و نیمشه،اینم مث چهار دست و پا رفتن عجیب غریبش ممکنه مسئله مهمی نباشه.
فرید-امیدوارم!پاپکورن میخوری؟
-نه دوست ندارم.
فرید-تعجبی نداره.تو چیزایی که میتونی بخوری دوست نداری و واسه چیزایی که نمیتونی جونتو میدی!
-خوب شد یادم انداختی حالا که این هفته تحریمت کردم نظرت چیه یکم بستنی بخوریم؟
فرید-من به جهنم تو به فکر خودتم نیستی نه؟حالا شکم دردتو با دارو کنترل کنیم اسهالتو چیکار میکنیم؟
-خب اسهال شم چه اشکالی داره؟
فرید-جدی نیستی نه؟
-کاملن جدیم!
فرید-اسهال شی میتونی با یه گوز کوچولو شلوارتو قهوهای کنی کافی نیس؟
-به من گفتی گوزو؟
فرید-آره با خود کله گندت بودم!
شونه بالا انداختم-تا حدی درست گفتی ولی مهم نیست من آدم ریسک پذیریم!
فرید-جوک برتر سالو گفتی!تو حتی حاظر نیستی فیله ماهی بخوری چون ممونه یه استخون جا مونده باشه و تو غافلگیر شی و گیر کنه تو گلوت!
-خب ممکنه!
فرید-و سالهاست از یه مارک خمیردندون استفاده میکنی چون ممکنه بقیه خمیردندونهارو دوست نداشته باشی!
-خب اینم ممکنه!ولی تو هم یه نفهم عوضی هستی!من ممکنه ماهی نخورم و همیشه از یه خمیردندون استفاده کنم ولی کلی ریسک بزرگ تو زندگیم هست که به خاطرت انجام دادم.من بهت اعتراف کردم و باعث شدم زندگی الآنمونو داشته باشیم!من فکر مهاجرتو انداختم تو سرت!من بودم که بچه میخواستم و باعث شدم بچه هارو داشته باشیم!من حتی ریسک بخشیدنت و ادامه دادن باهات بعد تموم کارایی که کردی رو به جون خریدم تا باهات بمونم...نمیتونی بگی من آدم ریسک پذیری نیستم چون از بعضی عادتهام دست نمیکشم.
قشنگ غلط کردمو تو صورتش خوندم ولی با نگاه درست نمیشد.
فرید-عزیزم؟
-خفه شو.نمیخوام صداتو بشنوم.
فرید-حق باتوعه من اشتباه کردم.
پشتمو کردم بهش و دست به سینه وایسادم.از پشت بغلم کرد و دستاشو دورم حلقه کرد.
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻