_حرفشم نزن!به هیچ وجه!
فرید_تو تازه بهتر شدی، باید یکم خوشبگذرونی و استراحت کنی یا نه؟
_یه هفته دیگه باید بریم سونوگرافی، قراره جنسیت بچهها رو بفهمیم، عمراً تا اون موقع برم سفر!
فرید_به موقع برمیگردیم قول میدم.
_دیگه عمرا اگه بیام، اصلاً به قولهای تو اعتماد ندارم.
فرید_اصلا همینکه گفتم، نظرتم نخواستم که بگی نه.
دست بهسینه نشستم و چشم درشت کردم براش،
_دارم برات!!!!!
فرید_میزارم تو انتخاب کنی کجا بریم.
_آخه یه هفتهای کجا بریم؟؟؟؟
فرید_یه فکری دارم ولی میترسم منو بکشی!
_بگو،خوشحال میشم با بهونه بکشمت.
فرید_بریم ایران؟
_حالت خوبه؟
فرید_ببین، اگه فردا بریم، بیست و هشتم برگردیم، دقیقا یه هفته اونجاییم بسه دیگه! دلت واسه مامانت تنگ نشده؟ باباتم ببینتت مجبور میشه ببخشتت، میریم سوپرایزشون میکنیم!
آروم پرسیدم_بلیط...
فرید_رزرو کردم، ولی اگه عجله نکنیم میپره، پرواز چهار ساعت دیگهاس.
بلافاصله بلندشدم و شروع کردم به غر زدن سر فرید کلهپوک!
_چرا نمیگی پس؟
فرید_دوساعته دارم برات صغری کبری میکنم! انقدر سگ بودی جرعت نکردم.
یدونه محکم زدم پس کلهاش و غریدم_سگ خودتی!
و دویدم تو اتاق تا وسایلو جمع کنم، البته اینکه میخواسم از پسگردنی فرید جاخالی بدم هم بیتاثیر نبود!
صدای خندههاش ته دلمو قرص میکرد.با آرامش بیشتری مشغول شدم، داشتم لباسامو میزاشتم تو چمدون که سنگینی نگاشو حس کردم،تکیه داده یود به در و مهربون نگام میکرد.ناخوآگاه لبخند زدم و پرسیدم_خیلی ضایس؟
فرید_چی؟
_اینکه تا دو دقیقه پیش مخالف بودم یهو عین اسب ذوق کردم؟؟؟؟؟؟
نشست کنارم رو زمین و خم شد روم،خودم داوطلب شدم و اول لبامو گذاشتم رو لباش،دو دقیقه بعد ولو بودم رو زمین و فرید خیمه زده بود روم،دستشو که داشت میرفت زیر پیرهنم گرفتم و گفتم:نچ!عمراً نمیزارم خستم کنی! پرواز داریم، حالام پسر خوبی باشو از روم بلند شو!
لباش آویزون شدن و نشست،زیر لب گفت_ضدحال!
_شنیدم چی گفتی!
فرید_گفتم که بشنوی دیگه!خب خب خب!
سفرشون به ایران قراره خیلی فان باشه!
دیگه بیشتر از این اسپویل نمیکنم
دوستتون دارم
🦊نبات🦊
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻