یه نفس راحت کشیدم.
-چه خوبه!
فرید-چی خوبه؟
-اینکه فقط منمو تو!
فرید-ما میتونیم لحظات خیلی بیشتری باهم تنها باشیم اگه بزاری!
-من بزارم؟
فرید-فقط کافیه گاهی پسرا رو تنها بزاری!
-صرفا جهت اطلاعت میگم پسرا صبحا میرن مدرسه!
فرید-و من هم مجبورم برم سرکار!
-خب منم میام باهات!
فرید-این قبل به دنیا اومدن سوان بود.
-بیخیال سوان هنوز بچس!میتونم با خودم بیارمش!مامان هم هست.کمکمون میکنه.
فرید-کاش میشد خاله همیشه بمونه!از وقتی اومده خیلی بیشتر از قبل میبینمت!
-داری میگی من...
فرید-نه نه نه!خودمم خاله هست بیشتر سعی میکنم خونه باشم.
-آهان.میخواستم بزنمت!
فرید-و همین!تو جلو خاله خیلی کمتر منو میزنی...!
غشغش خندیدم.فرید یه نگاه زیرچشمی بهم انداخت و لبخند زد.دیگه تا برسیم فرید حرفب نزد.تو پارکینگ نیوریورمال پارک کردیم و رفتیم بعد مدتها یه خرید درستحسابی کنیم!
-من عاشق اینجام.
فرید-من نه!
اخم کردم-واسه همینه که همیشه تنها میام.یهدفعه اومدی بخوای غر بزنی و اذیت کنی میکشمت!
فرید-این مدت از بس کم دیدمت که حاضرم هرجایی بخوای باشم حتی اگه مرکزخرید باشه!
میشه اینجوری شیرینزبونی کنه و نبوسمش؟نمیشه!
-خودت میبوسی یا من ببوسمت؟
منظورمو فهمید،یقمو کشید سمت خودش و محکم لبامو بوسید.
با لبخند یه چرخ دادم دستش و گفتم-موادغذایی با تو!کارت تموم شد بغل ماشین میبینمت!
رسما آویزون شد-شوخی میکنی دیگه؟
-نه!اگه جدا بریم کارمون زودتر تموم میشه!
فرید-و زودتر به بچههات میرسی!من دو ساعت نطق کردم میخوام باهات تنها...
دیدم تا فرداصبح میتونه به غر زدنش ادامه بده پس پریدم وسط حرفش.
-دودیقه حرف نزن!کارمون زودتر تموم میشه و بعدش میتونیم یکم خوش بگذرونیم،دوتایی!پس بجنب پسرم فقط از عجله چیزیو جا بزاری میکشمت!حالا برو...
با نیشخند تنهاش گذاشتم.کلی چیز باید میخریدمنرمکنندهلباس،سفیدکننده،خمیردندون و مسواک،شامپو،حوله،کاندوم و لوب!.یکم جلو لباسای بچگونهاشون معطل شدم.لباسا کیفیت چندان خوبی نداشتن ولی چندتاشون انقد خوشگل بودن که ارزش حداقل یبار پوشیده شدن توسط بچهها رو داشته باشن.خریدم تموم شده بود و داشتم میرفتم حساب کنم که فریدو جلو قفسه اسباببازیا دیدم.متعجب و بیصدا رفتم پشت سرش دیدم یه چکش(اسباببازی)گرفته دستش با افتخار بهش نگاه میکنه.یهو گفتم-این چیه؟
یه متر پرید هوا و عصبی گفت-عین جن یهو ظاهر نشو ترسوندیم.
تکرار کردم-اون چکش چیه گرفتی دستت!یجوری نگاش میکنی انگار بچته!
ذوق مرگ گفت-میونیر!من لایق بلند کردن پتک ثورم!😎
یه نگاه دقیقتر انداختم و فهمیدم چکش همون پتک ثوره!
-آفرین قهرمان!حالا بزارش سرجاش!صددفعه تاکید کردم عجله کن داره بازی میکنه...نچ نچ نچ
فرید بی اهمیت به من پتک رو گذاشت تو سبدش.
-اون به درد بچهها نمیخوره اونا که فیلمشو ندیدن.
فرید-بچه ها به پتکم دست بزنن دستشونو قلم میکنم این واسه خودمه!خودم لایق بلند کردنش بودم به کسی نمیدمش!
پوووف،خدایا چرا مغز فرید از هفت سالگی به بعد دیگه رشد نکرده؟من دارم چهارتا بچه بزرگ میکنم.چهااارتا.دست آزادشو کشیدم سمت صندوق و گفتم-باشه واسه خودت فقط خفه شو و بیا،همه چی برداشتی؟
فرید-فقط یه سری مونده که باید از فروشگاه ایرانی بخرم اینجا نداشتن.
-باشه اونو بعدا میخری.شیرینی و شکلات که برنداشتی؟
فرید-نه حواسم بود.
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻