در حمومو باز کردم و اومدم بیرون.جلوی آیینه ایستادم و به خودم زل زدم.برگشتم به عقب.شاید اشتباه کردم؟شاید از اولش نباید فریدو مینداختم تو دردسر عشق خودم؟شاید باید میزاشتم دوست باقی بمونیم؟درسته که تاآخر عمرم تو حسرت باقی میموندم که چی میشد اگه امتحان میکردم؟اون موقع بچهها رو نداشتم!شاید بعد چندسال به زور مامان ازدواج میکردم،شاید ازدواج موفقی میشد،شایدم نه!شاید بچهدار میشدم،شایدم نه!شاید اون موقع خوشبختتر بودیم،شایدم نه!احتمالا میتونستم چندساعت جلوی آینه لخت به شایدها فکر کنم ولی خوشبختانه اینطور نشد!با صدای جیغ و گریه ژوان به خودم اومدم...نفهمیدم چیشد دویدم ببینم چیشده.گریهی ژوان ازون اتفاقهای نادر بود که سالی یبار اتفاق میفته!داشتم از پلهها میدویدم پایین که نفهمیدم چیشد،به خودم اومدم چهارتا پلهی آخرو کلهمعلق زده بودم و پرت شده بودم رو زمین!درد داشت درد!
تنها صدایی که اون لحظه شنیده شد آخ بلند و دردناک من بود!متعجب سرمو بلند کردم ببینم چرا دیگه صدای گریه نمیاد.دیدم همشون بهم زل زدن،البته نه به صورتم!یجایی اون پایین.حولهام باز شده بود و کل دمودستگاهم ریخته بود بیرون🤦🏻♂️
-فریییییییید!
با داد زدنم از شوک دراومدن و زدن زیر خنده!مرسی که حکم دلقک دارم براتون!مرسی...
-فرید بخدا میکشمت!جمع کن تن لشتو بیا حوله لعنتیمو بهم بده!
با خنده و صورت قرمز اومد کمکم کرد بلند شم و حوله رو دوباره بپیچم دور کمرم.
فرید-چیزیت نشد؟
با دست کمرمو مالیدم و گفتم-نه.ژوان چرا گریه میکردی؟
ژوان انگار دوباره یاد گرفتاریهاش افتاده باشه و کشتیهاش غرق شده باشه رفت تو لک و جواب نداد.
شوان-فرید دعواش کرد!!!!
-چییییییییی؟
فرید-صددفعخ بهش گفتم دور و بر نقشههای من نره!آقا شیرکاکائوشو ریخت رو نقشهای که دوهفتهاس دارم روش کار میکنم!
-ریخت که ریخت!فدای سرش!
ژوان-حداقل مث تو از پا آویزونم نکرد!
ای بچهی بیلیاقته نفهم!
-جرعت داری وایسا تا آویزونو نشونت بدم!!!!
فرید نگهم داشت.
فرید-جدی بچه رو آویزونش کردی؟
چشمامو چرخوندم-شلوغش نکن!همین فلفلی که تو سرش داد زدی زد زیر گریه وقتی من آویزونش کرده بودم میخندید و زبوندرازی میکرد!ژوان بعدا به حسابت میرسم!فعلا یکم کارتون ببینین و دیگههم تو اتاقکار فرید نمیرین!فهمیدین؟
ژوان-ولی...
-ولی بی ولی!
برگشتم تو اتاق،فرید هم دنبالم اومد.اهمیتی به حضورش ندادم.باید دو ساعت دیگه خودمو به مطب دکتر میرسوندم تا سونوگرافی جندهخانومو از دست ندم!
بیتوجخ به حضور فرید لباس پوشیدم.داشتم موهامو مرتب میکردم که بالاخره حرصم دراومد!همونطور که پشتم بهش بود و به خودم تو آیینه نگاه میکردم پرسیدم.
-بهچی نگاه میکنی؟
فرید-به آیینه!
دست به کمر برگشتم سمتش.
فرید-حالا دارم به تو نگاه میکنم!
-میدونی فایدع نداره دیگه؟
فرید-میدونم!
-پس الآن دقیقا داری چیکار میکنی؟
فرید-کبی؟
-هان؟
فرید-بیا تمومش کنیم.
رفتم سمتش و پرسیدم-چیو؟
فرید-رابطمونو!
دستم ناخودآگاه بلند شد و محکم خورد تو صورتش!با شوک دست گذاشت رو صورتش و پرسید-چرا میزنی؟
-یبار دیگه بگو؟
فرید-شوخی کردم جون کبریا!
دوباره زدم.
فرید-اخ!چرا دوباره زدی؟
-تا دیگه ازینشوخیها با من نکنی!
فرسد دستمو کشید که بشینم کنارش.نشستم.
فرید-متاسفم!خیلی زیاد.
-اینو هرروز میگی!
فرید-خواهش میکنم بیا تمومش کنیم!
و قبل اینکه واسه بار سوم کتک بخوره جملشو کامل کرد-این وضع مسخرهرو!
با زبونم لبامو خیس کردم و رفتم تو فکر،درهرصورت من بخشیده بودم،به اندازه کافی تلافی کرده بودم،بی محلی و بیتوجهی کرده بودم.و قصد نداشتم از دست بدمش،نه حالا،نه بعد همهی اینها.
-اگه بگم نه چی؟
فرید-صبر میکنم!و تلاش میکنم درستش کنم.
پیشونیمو به شونهاش تکیه دادم.
-دوباره از اول شروع میکنیم!ولی بخدا یبار دیگه تکرار بشه...
فرید-قسم میخورم!به جون خودت که عزیزترینمی.*****************
یکی از بزرگترین آرزوهام تو زندگی اینه که یکاری کنم دیگه نتونه لبخند بزنه!اون پوزخند زشت و کثیفشو نتونه به هیچکس نشون بده!
امیلی-هیجانزده به نظر میرسی!
دوست داشتم بگم دهن کثیفتو ببند ولی جوابشو ندادم.
دکتر-بسیار خب!آمادهاین که بدونین جنسیت بچه چیه؟یه بچهی تپل و سالمه!
امیلی-دختر یا پسر؟
دکتر-یه...عمرا اگه بگم بچه چیع!😂هیجان دوست دارم🤤😂اذیت کردن شماهارو هم دوست دارم😂
فحشاتونو هم دوست دارم🤷🏻♀️😂
ببینم نظرتون چیه؟
Boy💖or💙girl
دوستتون دارم مهربونا😂
👒نبات👒
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻