شیش ماه بعد...
با هیجان به صفحه سونو زل زده بودیم،قشنگترین و بهترین حس دنیا رو داشتم، از ذوق دست فریدو محکم گرفته بودم و فشار میدادم.
_خیلی قشنگه.
فرید_معرکست!
دکترالترا_بچهها کاملا سالمن!
منو فرید شوکه نگاش کردیم، چی گفت؟؟؟؟
فرید_بچهها؟؟؟
دکتر_بعله، دوتا بچههست، تو لقاح مصنوعی چندقلو رایجه!
به لیزا نگاه کردم، انگار از این خبر خوشحال شده بود، داشتم حس مادرانشو تحسین میکردم که رید به حسم!
لیزا_باید پول بیشتری بهم بدین آخه قرارمون یه بچه بود!
فکم افتاد کف زمین، من به چی فکر میکردم اون به چی!
فرید_تو نگران این چیزا نباش،فقط بچههامونو صحیح و سالم نگهدار.
این پسر منه😎
_دکتر مشکلی ندارن؟؟؟
دکتر_نه، جفتشون سالمن، یکی یکم کوچیکتره ولی اونم مشکل خاصی نداره دوماه دیگه هم مشخص میشه جنسیتشون چیه.
از دکتر خداحافطی کردیم و لیزای پول پرستو رسوندیم خونش، فقط دعا میکردم بلایی سر بچههام نیاد.
به محض رفتنش گفتم_فریییید،من میترسم.
فرید_ترس نداره قربونت برم.
_اگه اینام مثل قبلی ها سقط بشن چی؟
_فرید_چیزی نمیشه، قبلیها کلا به وجود نیومده بودن اما حالا بچههامون سه ماهن!
_نمیدونم چرا دلشوره دارم.
به عکس سونوگرافی تو دستم زل زدم، دوتا! دوتا کوچولو!
فرید_ترسناکه!
_چی میترسونتت؟؟؟
فرید_دوتا بچه!من هنوز اولیو کامل قبول نکرده بودم که دومی اومد.
_میشه یه لطفی کنی و انقدر استرس بهم وارد نکنی؟؟؟
چپ چپ نگام کرد و گفت_فکر کردی من خودم استرس ندارم؟؟؟ میدونی چه مسئولیت بزرگیه؟ اصلا فکر کردی چطور از پسش برمیایم؟؟؟
_دوباره شروع نکن! ما قبلا در موردش حرف زدیم، الآن دیگه پشیمونی سودی نداره!
فرید_ولی...
تقریبا داد زدم_ولی چی؟ الآن دوتا بچه داریم، نمیتونیم بگیم ولی ما الآن دوتا بچه داریم، دیگه راه برگشتی نمونده، چندبار دیگه تکرار کنم تا قبول کنی؟
فرید_مسئله همینجاست!من نمی تونم قبول کنم!!!!بفهم!
دیگه اعصابمو خورد کرده بود، با حرص نگاش کردم، اخماش تو هم بود، اهمیتی ندادم، انقدر باهات حرف نمیزنم که آدم شی فرید خان. دست به سینه به روبرو زل زدم، من درستت میکنم فرید یوسف. درست میشی عشق من!!!!!
YOU ARE READING
Obiymy
Romanceهر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻