Part 3

2.5K 461 112
                                    


لیام:آها!میدونم میدونم...نگاه عمیق,حدود چندین ساعت!ها؟

نایل:این کوتوله رو ولش کن!منو دریاب که نرسونی بهم, تمام محتویات معدم رو که بصورت اتفاقی از دیروز تا حالا خالی نکردم یهو رو ورقه خالی میکنم بوی گندش کل دانشگاه رو میگیره ها!

با لبخند خیره شدم به دیوونه بازی های نایل... عادت همیششه وقتی سه تایی میشیم ولوم صداش بره رو صد و یه ثانیه در میون عین کرگدن بزنه زیر خنده!

برای من مهم نیست,به هیچ وجه!در هر صورت لیست دوستای من تو این دانشگاه از انگشت های دستم هم تجاوز نمیکنه ولی برای لیام یه جورایی باید مهم باشه ولی انگار نیست!

لیام برخلاف من و نایل, متولد مرکز نیویورک و پدرش یکی از ثروتمند ترین مردهای نیویورکه و بنابراین... لیام یه آدم فوق العاده مردمی و پرطرفداره...بازم برخلاف من و نایل ولی برخلاف تموم شهرت و سر وصدایی که داره صمیمی ترین دوست من و نایل و یکی از اعضای ثابت گروه کوچیک سه تاییمونه!دوستهای خیلی زیادی داره ولی همیشه و همه جا همراهمونه و همین شخصیت فوق العادش عجیب بودن گروهمونو کامل کرده!

پسر ریزه میزه و لاغری که همیشه تو کتابهاش غرقه و اونقدر احمقه که بجای استفاده از هوشش برای ساختن آیندش و رفتن سراغ یه رشته ی پردرآمد,رفته سراغ باستان شناسی!پسر ایرلندی موبلوندی که بشدت شکمو و در حالیکه با ساندویچش حرف میزنه همه رو گذاشته تو شوک که چجوری وارد همچین دانشگاهی شده و در آخر لیام جیمز پین که با ما دوتا میگرده و قشنگ عجایبمون رو کامل کرده!

جک من:امیدوارم همتون خوب خونده باشین,چون قرار نیست میان ترمی درکار باشه...این همونه,حرف اضافه هم نداریم!

با ورود ناگهانی و جمله ی شوکه کننده استاد جک من,از فکر دراومدم,پروفسور جوون و دوست داشتنی من هدفش اینه که دانشجوهاش نفرینش کنن و واسه,رسیدن به هدفش دست به هر کاری میزنه!

کل کلاس بهم ریخت و دانشجوها با ترس و واضطراب شروع کردن به اعتراض ,خیلی به ضرر کسایی میشد که نخونده بودن، چون این تست قرار بود یه مرور رو جزوه باشه نه امتحان میان ترمی که تاثیر مستقیم رو نمره پایانیشون داشت!

نایل هم مثل خیلی های دیگه ترس برش داشت و هول و سریع جزوش رو از زیر کپه ی خوراکی هاش بیرون کشید و دوباره مشغول خوندن شد...

لیام:لویی؟هی...خودکار اضافه داری؟

لوییس:تو خسیس ترین میلیونری هستی که میشناسم پین!

زین:هی تاملینسون...خوش خط و درشت مینویسی,فهمیدی؟دوست ندارم چشمامو ریز کنم!

چپ چپ نگاهش کردم و انگشت وسطمو بهش نشون دادم!

Broken Demon #1Where stories live. Discover now