*ارتباط بزرگسال*
وقتی تونست لبشو تو لبم قفل کنه سرمو آورد بالا و با اشتیاق بیشتری لبمو مکید تو دهنش...
تنم از شوک و لذتی که همزمان لباش بهم داده بود میلرزید.بیشتر منو کشید تو بغلش و زبونشو فرو کرد تو دهنم.
نفسم تند شد و هول نفس عمیقی از بینیم کشیدم داخل و به سینش چنگ زدم...
دستاشو رو تنم میکشید و هرجایی که لمس میکرد آتیش میگرفت.دستامو بردم بالا و دور گردنش حلقه کردم...
لبامو باز کردم که لبمو رو هوا زد و جوری لبامو خورد که آب دهنش از فکم تا رو گردنم راه گرفته بود!
با خنده ی خماری یکم کشیدم عقب و خندون،آروم گفتم:چیکار داری میکنی؟میبوسیم یا داری لیسم میزنی؟
خمار و شهوتی کونمو چلوند و آروم و حرصی گفت:هردوتاش!آخ لیام...داری دیوونم میکنی!
لبمو آروم گاز گرفت و با عجله لباشو آورد جلو که یکم کشیدم عقب و لبمو گاز گرفتم...دیگه گریش داشت در میومد!
با ناامیدی سرشو گذاشت رو کتفم و نالید:چقدر؟چقدر دیگه باید صبر کنم لی؟چشمم داره برای داشتنت در میاد!تو چشمات میبینم که تو هم میخوای...پس چرا اذیتم میکنی عزیزم؟
با خجالت لبمو گاز گرفتم و آروم گفتم:آخه...آخه هنوز خیلی زوده!نمیگم من نمیخوام ولی خیلی زوده زین!
با اخم کوچیکی سرشو کشید عقب و یه ابروشو انداخت بالا...
زین:زوده؟ما سه ساله همدیگه رو میشناسیم لی!
لیام:سه سالی که نود درصدش رو داشتیم باهم دعوا میکردیم!ما هیچوقت اینجوری باهم نبودیم!ما هیچ وقت اینجوری هم دیگه رو نمیخواستیم!
زین:کی گفته؟من از همون اولش هم میخواستمت!فکر کردی چرا انقدر تو این سه سال به داداش گیر میدادم؟
هنگ و مات عین مجسمه زل زده بودم به دهنش و نمیفهمیدم واقعاً دارم چیزایی رو که میشنوم میگه یا نه!
زین:لی...واستا ببینم!تو نمیدونستی؟
با چشم درشت نگاش کردم که یهو زد زیر خنده ، سرمو به گردنش چسبوند و فشارم داد...
زین:چقدر خنگم!خب بهت نگفته بودم،چطوری باید میفهمیدی؟
سرمو بوسید و منو یکم از خودش جدا کرد و با لبخند زل زد بهم...
زین:لیام...لیام جیمز پین...دوستت دارم!نه بخاطر اینکه بتامی،نه بخاطر اینکه بهترین دوست داداشمی...الان دوست دارم چون سه سال پیش وقتی منتظر بودم که بعد چندین سال برادر بزرگترم رو ببینم, بعد اولین نگاه به داداش، نگاهم جذب تو شد و اخمام اتوماتیک وار رفت تو هم!اخم کردم چون فهمیدم هرچقدر هم خوب بیام جلو بازم لویی برای نزدیک شدن به تو زودتر عمل کرده بود!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...