Part 101

2.2K 226 16
                                    


با لبخند بزرگی آروم پشت گردنشو بوسیدم و دم گوشش زمزمه کردم:عشق من؟صبح شده...دیگه کم کم باید بیدار شی...عزیزم؟

صورتشو مچاله کرد و آروم یه غرغری کرد, برگشت طرفم و منو عین گربه کشید تو بغلش و چلوند!

هری:بگیر بخواب لویی!

لویی:هری؟هری خفه شدم عزیزم...ولم کن...هری!

با خنده ی ریزی بازوشو از دور گردنم باز کرد و سریع بهم پشت کرد و رفت زیر پتو!

لبخند کوچیکی زدم و آروم خندیدم...این پسر تموم شیطنت هاش رو از دوران بچگی تا بلوغ و جوونیش رو جمع کرده بود تا تحویل من بده!

با خنده شونمو انداختم بالا و شیطون گفتم:اوکی!خودت خواستی!

با خباثت رفتم سمتش که هول از زیر پتو پرید بیرون و خودشو انداخت پایین و دستاشو به نشونه ی تسلیم گرفت بالا!

هری:باشه...بلند شدم!قلقلک نه!

مهربون خندیدم و لم دادم رو تخت و زل زدم به تن خوشفرم و لختش...

لویی:اوکی عزیزم.برو دوش بگیر بریم.

با نیشخند یه چشم غره واسم رفت و همونجور که میرفت سمت حموم غر زد:خیلی هیزی لویی...همینطور خیلی منحرف!

لویی:میدونم!

هری:بیا دوش بگیریم دیگه!

با حسرت خم شدم و به حموم نگاه کردم...

لویی:من قبل تو رفتم...

طلبکار سر خیسشو آورد بیرون و با اخم ریزی گفت:چرا؟

لویی:خب اگه منم بیام که فقط دوش نمیگیریم!دیر شده!

چشمش یکم درشت شد و با صورت قرمز دوباره برگشت تو حموم!

هری:خیلی بی تربیتی!

لویی:هه هه...خب راست میگم دیگه!

بعد چند دقیقه هری بالاخره دست از دق مرگ کردن من برداشت و اومد بیرون و خیلی ریلکس لباساشو برداشت و برگشت تو حموم!

آروم خندیدم و شیطون گفتم:خیلی دیگه نسبت بهم بد بینی!

هری:بد بین نیستم عشقم...فقط دیروز صبح رو خیلی خوب یادمه!

با یادآوری دیروز صبح آروم خندیدم و سرمو تکون دادم.نمیدونم چم شده بود,هرکاری میکردم نمیومدم!

هری:خب,بریم؟

با رضایت و افتخار سرتاپاش رو آنالیز کردم و سرمو تکون دادم!

لویی:مثل همیشه خوشکل و خوش پوش!اصلاً عاشق این پیراهن خوشکلاتم!

با نیشخند یه چشم غره واسم رفت وجلوتر راه افتاد.خیره به کون خوشکلش سوت ریزی زدم که با خنده بازومو گرفت و کنار خودش نگهم داشت....

Broken Demon #1Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt