با لبخند بزرگی آروم پشت گردنشو بوسیدم و دم گوشش زمزمه کردم:عشق من؟صبح شده...دیگه کم کم باید بیدار شی...عزیزم؟
صورتشو مچاله کرد و آروم یه غرغری کرد, برگشت طرفم و منو عین گربه کشید تو بغلش و چلوند!
هری:بگیر بخواب لویی!
لویی:هری؟هری خفه شدم عزیزم...ولم کن...هری!
با خنده ی ریزی بازوشو از دور گردنم باز کرد و سریع بهم پشت کرد و رفت زیر پتو!
لبخند کوچیکی زدم و آروم خندیدم...این پسر تموم شیطنت هاش رو از دوران بچگی تا بلوغ و جوونیش رو جمع کرده بود تا تحویل من بده!
با خنده شونمو انداختم بالا و شیطون گفتم:اوکی!خودت خواستی!
با خباثت رفتم سمتش که هول از زیر پتو پرید بیرون و خودشو انداخت پایین و دستاشو به نشونه ی تسلیم گرفت بالا!
هری:باشه...بلند شدم!قلقلک نه!
مهربون خندیدم و لم دادم رو تخت و زل زدم به تن خوشفرم و لختش...
لویی:اوکی عزیزم.برو دوش بگیر بریم.
با نیشخند یه چشم غره واسم رفت و همونجور که میرفت سمت حموم غر زد:خیلی هیزی لویی...همینطور خیلی منحرف!
لویی:میدونم!
هری:بیا دوش بگیریم دیگه!
با حسرت خم شدم و به حموم نگاه کردم...
لویی:من قبل تو رفتم...
طلبکار سر خیسشو آورد بیرون و با اخم ریزی گفت:چرا؟
لویی:خب اگه منم بیام که فقط دوش نمیگیریم!دیر شده!
چشمش یکم درشت شد و با صورت قرمز دوباره برگشت تو حموم!
هری:خیلی بی تربیتی!
لویی:هه هه...خب راست میگم دیگه!
بعد چند دقیقه هری بالاخره دست از دق مرگ کردن من برداشت و اومد بیرون و خیلی ریلکس لباساشو برداشت و برگشت تو حموم!
آروم خندیدم و شیطون گفتم:خیلی دیگه نسبت بهم بد بینی!
هری:بد بین نیستم عشقم...فقط دیروز صبح رو خیلی خوب یادمه!
با یادآوری دیروز صبح آروم خندیدم و سرمو تکون دادم.نمیدونم چم شده بود,هرکاری میکردم نمیومدم!
هری:خب,بریم؟
با رضایت و افتخار سرتاپاش رو آنالیز کردم و سرمو تکون دادم!
لویی:مثل همیشه خوشکل و خوش پوش!اصلاً عاشق این پیراهن خوشکلاتم!
با نیشخند یه چشم غره واسم رفت وجلوتر راه افتاد.خیره به کون خوشکلش سوت ریزی زدم که با خنده بازومو گرفت و کنار خودش نگهم داشت....
DU LIEST GERADE
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...