با سرخوشی خندید و سرشو تکون داد و بعد اینکه بقیه نوشیدنیشو سر کشید, لیوان رو کوبید روی میز...
یکم روی میز خم شد طرفمون و با لبخند گفت:همه چیزش رو مخمه!اون قد کوتاه و نصفه نیمش!اون هیکل دخترونش,چشمای آبیش و اون لبخند لعنتیش که همیشه رو لبشه! بعضی روزا خیلی دوست دارم سربه نیستش کنم! ولی حیف...
ابروم پرید بالا...
کلوم:حیف چی؟مشکلی هست؟
آروم سرشو تکون داد و خندید:حتی نمیدونم چرا دارم اینا رو بهتون میگم...همین دو ساعت پیش دیدمتون!بیخیال...مهم نیست!
کلوم سعی کرد چیز دیگه ای بپرسه که آروم زدم رو پاش و آرومش کردم...اگه تند بریم احتمالش زیاده بهمون شک کنه!
یکم دیگه با پسرا تو تریا نشستیم و بعدش برگشتیم تو دانشکده تا به کلاس بعدیمون برسیم...بدترین قسمت این ماموریت همین درس و مشقشه ولی مهم نیست...باید تحملش کنیم...نمیتونیم این دفعه رییس رو ناامید کنیم!
تا غروب چندتا کلاس دیگه داشتیم و تو یکی از کلاسا بازم با همون پسره بودیم...بازم همراه همون دو نفر بود و بازم سرش تو کتاباش بود...رقت انگیز!
من و کلوم نزدیک زین نشستیم ولی یه چیزی کل کلاس ذهنم رو مشغول کرده بود...اگه زین تا این حد از اون پسره بدش میومد چرا همش میرفت دم گوشش مینشست؟مگه خودآزاری داره؟هی هم با اخم نگاهش میکرد و با صدای آروم مسخرش میکرد و دست مینداختش ولی اون اصلا به روی خودش نمیاورد و فقط لبخند میزد!
رییس میگفت دو نفر هم دارن رو این پسره کار میکنن,دلم براشون میسوزه!بیچاره ها چه هدف خسته کننده ای دارن!حداقل زین خسته کننده نیست...درسته یکم اخلاقش نیاز به کارکردن داره ولی خسته کننده نیست!
کلوم یه گوشه داشت با گوشیش حرف میزد که زین اومد سمتم...
زین:کلاسام تموم شده,کلاس دیگه ای دارین؟
لوک:نه, کلاس ما هم تموم شده.
زین:خیلی خب...جمع کنین بریم!
لوک:کجا؟جای خاصی میخوای بری؟
زسن:نه,فقط میخوایم با بچه ها بریم دور بزنیم,یکمی نوشیدنی بخوریم و خلاصه خوش بگذرونیم...بیاین,خوش میگذره!
خواستم چیزی بگم که کلوم گفت:نه ممنون,باید بریم...
متعجب برگشتم سمتش و خواستم چیزی بارش کنم که موقعیتمون رو خراب نکنه که آروم گفت:حال جیسی خوب نیست...باید بریم بهش سر بزنیم!
سریع واکنش نشون دادم و با ناراحتی گفتم:واقعا؟دوباره؟
آروم سرشو تکون داد و تایید کرد...
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...