با خنده غش رفتم و سرمو چسبوندم به گردن هری که تو بغلم لم داده بود و عین من حسابی با حرف داداش بزرگش حال کرده بود و از واکنش های عجیب و خنده دارش داشت قهقهه میزد!
زین:هه هه...حالا میتونم منظورش رو از " من نمیدونم این چیه!" بفهمم!اون واقعاً تا الان لب به هیچگونه الکلی نزده...هه هه!نگاهش کن!
هری:هی داداشی...تو نمیتونی اولین مست شدن یه نفر رو مسخره کنی،مخصوصاً وقتی که اون یه نفر داداش بزرگتر منه!
ذوق زده از لحن شیرین و مهربونش که زین رو "داداشی" صدا میزد،تو بغلم چلوندمش که زین خندون گفت:خدای من...فقط نگاهش کن!
با خنده زل زدم به هانسل که با چشمهای خمار سعی داشت تیکه یخ تو دستش رو به زور توی لیوان خالیه روی میز که اونو از قبل پر از یخ کرده بود فرو کنه...
لویی:هی...رفیق...هی هانسل...
هانسل:هاع...
گیج سرشو بلند کرد و هنگ زل زد بهم...
به زور جلوی خندم رو گرفتم و رو به بچه ها که داشتن از خنده میترکیدن چشمک زدم و گفتم:اون دیگه پر شده،یه لیوان دیگه میخوای؟
چند ثانیه مات نگاهم کرد و یهو نیشش باز شد و خندون و بلند گفت:کونت خیلی خوشکله لویی!
همزمان با هری و زین و بقیه بچه ها هرچی داشتم میخوردم رو توف کردم بیرون...شت!
از ترس هری نه میتونستیم بخندیم،نه میتونستیم بهش بپریم....کیش و مات کامل!
یه اخم ریز واسه بچه ها که داشتن ریز ریز میخندیدن اومدم ، لبمو گاز گرفتم و با ملایمت اومدم چیزی بگم و موضوع رو از کون مبارک منحرف کنم که هری با اخم ریزی لیوانش رو کوبید رو میز و جدی گفت:هی داداش بزرگه...لویی ماله منه، حواست به جاهایی که نگاه میکنی باشه!
با حرف جدی و نسبتاً خشن هری که مطمئنا بخاطر دوری سه روزه مون بود با نیشخند ابروم پرید بالا و زیر چشمی به هانسل هنگ و بچه ها که خودشونو جمع کرده بودن نگاه کردم که هانسل دوباره بلند زد زیر خنده!
هانسل:هه هه...میدونم هری!اون کونش بزرگه,پس مسلمه که یکی بهش سرویس میده,تو هم جفتشی و خب...تو باید بزرگ باشی داداشی...اون کونش واقعاً بزرگه!
با حرف رک و حالت خندون هانسل بی اختیار بلند زدم زیر خنده که هری سرخ شد و سریع خودشو تو بغلم قایم کرد و بچه ها هم ترجیح دادن خودشونو بزنن به نشنیدن ولی بازم ریز ریز مول میکردن و میخندیدن!
لویی:تو وقتی مست میشی واقعاً رک میشی برادرزن جان...زشته پسر!تو به بقیه چیکار داری؟
هانسل:میدونی؟جالبه واسم!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...