شیطون خیره بهم با پشت دست دهنشو که از بزاق دهنم خیس شده بود پاک کرد و لبشو گاز گرفت!
یه سیلی به کونش زدم و با خنده گفتم:انقدر شیطونی نکن...همینجوریش نمیتونم بازش کنم!
شیطون خندید و گفت:مجبوری زیپشو باز کنی؟
دو طرف زیپو کشیدم که شلوارم جر خورد،بلند شدم و درش آوردم و انداختمش پایین تخت...
لویی:اینم میشه!
با لبخند دوباره روش خوابیدم و که با لمس تنم رو پوستش و خوردن دیکم به شکمش ناله ی بلندی کرد و چشماشو بست...
لویی:قرار نیست با یه بار ازت سیر شم هری!در جریانی؟
هری:فقط شروع کن!
با لبخند شیطونی روش خیمه زدم و شروع کردم به بوسیدنش.لبش خیس و لغزنده بین لبام میچرخید و زبونم تودهنش بود.
عمیق میبوسیدمش و آروم لبشو گاز میگرفتم که از شدت لذت خودشومیکشید بالا و تنشو میمالید به تنم...
یه لیس دیگه به لبش زدم و زبونمو از رو فکش تا گردنش کشیدم و شروع کردم به خوردن گردنش و تازه متوجه شدم چقدر رو گردنش حساسه!
از لذت زیاد زیرم وول میخورد و دستاشو توی موهام میچرخوند و سرمو بیشتر به خودش فشار میداد تا بیشتر گردنشو بخورم....
دست بزرگشو رو کمرم میکشید و گاهی اوقات با حشر کونمو تو مشتش میگرفت و میچلوندش که صدای آه و نالم رو بلند میکرد...
از رو گردنش اومدم بالا و لبشو گاز گرفتم و خواستم برم پایین تر که در اتاق با شدت باز شد و یکی پرید تو و درو محکم پشت سرش بست و قفلش کرد!
نایل:برو گشمو حیوان خونخوار...نمیخوام ببینمـ...هوووولی شت!فااااک می...کلوم؟کلوم جان اون پشتی؟گوشیم تو همین راهرو,تو پیچ سمت چپ افتاده...بیارش عزیزم....بیارش تا از دستش ندادم!بیارش قربونت برم!
کلوم:نایل؟خوبی؟سرت به جایی خورده؟خوبی؟
نایل:نه...خوبم!
کلوم:دقیقا یک ساعت و بیست و هفت دقیقست دارم دنبالت میدوام!بگو دقیقا چی شده!
یه نگاه به من و هری که خشک مونده بودیم انداخت و نیشش تا بناگوش باز شد!
نایل:لویی یه پنگوئن تو اتاقش داره که داره اسپاگتی با سس مخصوص درست میکنه!
وقتی دیدم هری چجوری از خجالت تو خودش جمع شده و روشو ازم برگردونده خونم به جوش اومد!دهنتو سرویس نایله وقت نشناس!
عصبی برگشتم سمتش و حرصی نگاش کردم که نیشش یهو بسته شد و رنگش پرید.ضربان قلبش تند شد ،زانوهاش لرزید و دم در رو زمین نشست!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...