با لذت خیره شدم به هیکل جذابش و نیشم گوش تا گوش باز شد!
قشنگ داشتم با چشمام میخوردمش که با فرو رفتن بازوی مایکی تو پهلوم از تو کف دراومدم و هول برگشتم سمتش!
اشتون:ها؟چیه؟چی شده؟ها؟
با سرخوشی به هول شدنم خندید و بازوشو گذاشت رو کتفم و با سر به لوک اشاره کرد...
مایکل:کی بود میگفت لوک فقط بتامه؟ها؟
با گرفتن اینکه تو مود مرض ریختنشه بیخیال خندیدم و با لذت ،خیره بهش دستامو تو قفسه سینم جمع کردم و سرمو تکون دادم...
اشتون:فاک آف مایکی!
با خوشحالی و ذوق خندید و خندون گفت:خوشم میاد کم میاری!
اشتون:که چی؟مگه رابطه داشتن با بتای خودم چه اشکالی داره؟خیلی هم عادی و روتینه!
بلند خندید و با صدای آرومی,شیطون گفت:اون که بله،صد در صد!اون وقت کون دادن به بتا هم خیلی عادی و روتینه؟احتمالاً تو نباید بکنه باششششییی...غلط کردم...اشتون...فاک...اش...فاااک!
با شنیدن صدای شکستن استخون مچش با خیال راحت دستشو ول کردم و لبخند ملیحی تحویلش دادم!
مایکل:وحشی!وات د فاک؟
اشتون:تا تو باشی تو رابطه ی شخصیه کسی دخالت نکنی!
مایکل:خب مگه دروغ گف...اوکی اونجوری نگام نکن!
زین:خیلی خب.عالی بود بچه ها,برای امروز کافیه,میتونین برین!
با ذوق و هیجان واسه دوست پسر خوشکلم که جزو آخرین گروه آموزشی بود دست زدم که مایکی با چشم ریز سرشو تکون داد و واسم نچ نچ کرد!
مایکل:دوست پسر ذلیل بدبخت!
اشتون:بمیر بدبخت عقده ای!
وقتی با اون لبخند خوشکلش اومد سمتم سریع نیشم باز شد!دستامو آماده نگه داشتم و وقتی رسید جلوم ،با ذوق و لبخند بزرگی ،دستامو دور گردنش حلقه کردم و بوسیدمش!
با مهربونی ذاتیش دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو بیشتر کشید سمت خودش و عمیق بوسیدتم.
با حال خوب و خمار از بوسه ی شیرینش رو لبش خندیدم که خندون زمزمه کرد:سرحالی رییس جونم!
اشتون:از صبح همش همش یه ربع دیدمت,تازه آروم شدم....سرحال نباشم؟
شیطون لبشو گاز گرفت و آروم کمرمو چلوند و کنار گوشم زمزمه کرد:امشب...اتاقمون.....سرحال ترم میشی!
با پیچیدن اون حس گرمای آشنا تو قلبم و اون داغی آشنا تر توی دیکم نیشم باز شد و آروم لبشو گاز گرفتم و خواستم چیزی بگم که با صدای ناله ی مایکی متعجب چشمام درشت شد و باهم برگشتیم سمتش...
KAMU SEDANG MEMBACA
Broken Demon #1
Fiksi Penggemarلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...