لویی:الان واقعاً فکر میکنی مشکل من خوابیدن رو مبله؟بابا بعد اتفاق امروز صبح...من امروز فقط باهاش نخوابیدم زین،من بهش وصل شدم.هم از نظر جسمی هم از نظر روحی و احساسی...واقعا فکرشم برام عذاب آوره که بخوام یه ساعتم ازش دور باشم!چجوری شب بدون هریم بخوابم؟خوابم نمیبره زینی!
یه نفس عمیق کشیدم و سعی کردم آروم باشم!لویی و زین با چند متر فاصله وسط باغ نشسته بودن و یکم جلوتر بچه ها داشتن تمرین مبارزه میکردن...هر حرکتی میکردم بقیه میدیدن!
همین که لویی و زین هم متوجهم نشده بودن خیلی بود....
اگه ذهن لویی درگیر ناراحتی من و ذهن زین درگیر ناراحتی لویی و لیام نبود صد در صد تا الان ده بار متوجه شده بودن که از پشت ستون دارم نگاشون میکنم و به حرفاشون گوش میدم!
یه نگاه به دور و بر انداختم و یه نفس عمیق کشیدم...باید باهاش حرف میزدم...حرف!
چشمامو بستم و تو ذهنم صداش کردم...
هری:لویی...لویی؟
وقتی متوجهم شد یه لحظه دستش افتاد رو پاش،بعد سریع سیخ نشست و دور و برشو نگاه کرد...
لبخند بزرگی زدم و گفتم:انقدر ضایع بازی در نیار و به هیچی فکر نکن,نمیخوام زین بفهمه!بیا حیاط پشتی...
لویی:کنار استخرمون؟
ناخودآگاه خندم گرفت که سریع لبمو گاز گرفتم و دستمو گذاشتم جلوی دهنم.حتی صدای ذهنیش هم خندون و بشدت ذوق زده بود!
لویی:بیام همونجا؟!
سرمو آروم تکون دادم و همونجور که میرفتم سمت عمارت که از در پشتی برم تو حیاط پشتی ،گفتم:اونجا میبینمت...
لویی:خب...من برم تو یکم استراحت کنم...سرم درد میکنه!
زین:اوکی...فقط داداش،انقدر خودتو اذیت نکن جون من...آشتی میکنه!
لویی:باشه!
درو پشتم نیمه باز گذاشتم و زدم زیر خنده.جوری صداشو مظلوم و شکسته کرده بود که زین بیچاره باورش شده بود که اونجوری داشت واسه ناراحتی داداش بزرگتر و منحرفش دلسوزی میکرد!
میدونستم دارم با پای خودم میرم سمت تله ولی انقدر از حرفش و نگرانیش سرمست بودم که اگه بازم میخواست میذاشتم که باهام سکس کنه!به من میگن سرخوش ترین گرگینه ی قرن!
سزار داشت برای حمله بهمون نقشه میکشید اونوقت من داشتم آلفایی که قرار بود کل پایگاه رو واسه جنگ آماده کنه ،میکشیدم سمت چشمه ای که تو کمتر از دو ساعت قبل ،توش باهم سکس داشتیم!
همونجور که دور و بر رو چک میکردم رفتم سمت چشمه و کنار در میله ای و زنگ زدش منتظر لویی موندم.
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...