اخمم یه کوچولو رفت تو هم...واقعاً تنش میخارید!صورتشو برگردوندم سمت خودم و یکم روش رفتم بالاتر و دوباره بوسیدمش که آه کوچولویی کشید و لباشو آروم تکون داد...
بوسمون عمیق شد و صدای حرکت لبامون و نفس نفس زدنامون تو اتاق پیچید...
جرارد:فاک!فاک یو گایز! اینجا یه اتاق خواب گروهیه،نه مکان دیوسا!
با حرف جرارد به خودم اومدم، سریع کشیدم عقب ، از رو نایل بلند شدم و نشستم رو تخت و با پشت دست لبمو که از آب دهنمون خیس شده بود پاک کردم...داشتم دقیقاً چه غلطی میکردم؟!
با اخم انگشت فاکشو واسمون گرفت بالا و حولشو انداخت رو کتفش و رفت بیرون!
کلوم:هوم...بلند شو!
وقتی از رو تخت بلند شدم و دیدم تکونی به خودش نداد متعجب برگشتم سمتش که دیدم با دهن باز داره نگام میکنه!
کلوم:چیه؟
نایل:ام...تموم شد؟
با نیشخند جفت ابروهام پرید بالا!داشت جالب میشد...داشت وسوسم میکرد بیشتر به نقشی که بازی میکردم ادامه بدم...
من علاقه ای به داشتن دوست پسر نداشتم,دوست دخترهایی که داشتم به اندازه ی کافی ساپورتم میکردن که نیازی به یه پسر مو بلوند ایرلندی نداشته باشم ولی...یه چیزی داشت وسوسم میکرد که یه ناخونک هم به این بزنم!
نایل:چرا اینجوری نگام میکنی؟
کلوم:جالبه...اولش هیچ علاقه ای نشون ندادی...چجوری یهویی تغییر کردی و خودت پیش قدم...
چشماشو بست و عصبی پرید وسط حرفم...
نایل:من...من فقط نمیخواستم تو اول شروع کنی چون...چون اونجوری حس میکردم داره بهم تجاوز میشه!
ابروهامو دادم بالا و آروم سرمو تکون دادم...
کلوم:منطقی بود!بلند شو...پنج دقیقه دیگه همه باید پایین باشیم!
با اخم کوچیکی سرشو تکون داد و بلند شد و خیلی ریلکس با همون اخم لباساشو جلوم عوض کرد و با یه لبخند مسخره از کنارم رد شد و افتاد جلو...خوبه!از باتم هایی که در عین اینکه زود خر میشن و وا میدن، سرکش هم هستن خوشم میومد!
با خنده ی کوچیکی پشت سرش راه افتادم.یه حس خوبی بهش داشتم...یه پسر کوچولوی شیطون و خندون که میتونه خیلی آروم و اخمو هم باشه!
یه جورایی خیلی دوسش داشتم.انگار یه بچه به سرپرستی گرفته باشم.در عین اینکه حس بدی از اینکه با پسر خودم همچین کاری کنم داشتم,دوست هم داشتم که نقش جدیدم رو امتحان کنم...بهم چسبیده بود!
جمعیت تو سالن خیلی زیاد بود و هرچی چشم چرخوندم ندیدمش .بیخیال شونمو انداختم بالا و قاطی جمع شدم.
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...