لویی:چون خوب نبودی عشق من!خوب نبودی...اگه خوب بودی همیشه بغض نداشتی...اگه خوب بودی تو تختمون تا صبح گریه نمیکردی!اگه...اگه خوب بودی نفسم...نفس من!تو اگه خوب بودی هر شب تک تک لباسام رو بو نمیکردی تا بتونی بوی تنم رو کنار خودت حس کنی...چجوری میتونستم خوب باشم وقتی تو خوب نبودی؟
با گریه سرشو گذاشت رو کتفم و محکم بغلم کرد و چیزی نگفت...
با لبخند پلک زدم و اشک ریختم.اون سه روز لعنتی بدترین و سخت ترین روزهای عمرم بودن!
حتی بدتر از روزهایی که هیجده ساعت در طول روز شکنجه میشدم و اون شیش ساعت باقیمونده رو خون بالا میاوردم...
حتی بدتر از روزهایی که ساعت های تو تنهاییم از بدن درد و حمله های عصبیم گریه میکردم...
دیدن هری،عشق موفرفری و شیطونم,تو اون حالت ،حالمو خیلی بد میکرد، انقدر که تنها راه فرارم از اون حال افتضاح،آسیب زدن به خودم بود.
وقتی تنم رو پاره میکردم...وقتی از درد به خودم میپیچیدم...برای چند ثانیه اشک های هری رو نمیدیدم و اون درد های لعنتی به همون چند ثانیه آرامش می ارزیدن...خیلی هم می ارزیدن!
هری:لویی؟
با بغض موهاشو بو کردم و یه نفس عمیق کشیدم...
لویی:جونم نفسم؟جونم زندگی من؟
هری:تو...تو برای من ...زیادی لو...تو برای من خیلی زیادی! این...این حجم خیلی بزرگ...این اقیانوس عشق و مهربونی...چجوری توی جسم کوچولوت جا شده عشق من؟
با لبخند کشیدم عقب و زل زدم به جفت خوشکلم.چشمای سبزش و نوک بینیش قرمز شده بودن و آب بینیش هی آویزون میشد و اونم هی بینیش رو بالا میکشید...خندیدم...
یکم اخمش رفت تو هم و چونش لرزید...
هری:چرا میخندی؟
با لبخند کمرشو گرفتم و بلندش کردم تا پاهاشو دور کمرم حلقه کنه.دستامو زیر رون هاش حلقه کردم که با بق دستاشو دور گردنم حلقه کرد.
نوک بینیش رو بوسیدم و خندون بهش خیره شدم که کلافه شد و غر زد:چرا میخندی لویی؟
لویی:خوشحالم...دارم فکر میکنم که چیکار کردم که خدا همچین معجزه ای رو توی زندگیم گذاشته!
گیج سرشو کج کرد و آروم گفت:معجزه؟
با لذت و لبخند نگاهش کردم و سرمو تکون دادم...
لویی:آره عزیزم!یه معجزه ی بزرگ!راحت میتونم پشتش قایم شم...موهای فرفری داره و چشماش یه سبز خوشکلیه که دنیا همچین رنگی رو به خودش ندیده و اسمش...
با خجالت لبخند کوچولویی زد و لوس سرشو گذاشت رو کتفم!
هری:خجالت میکشم لویی...یه جوری باهام رفتار نکن که انگار آسمون باز شده و فقط من ازش افتادم پایین!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...