سزار :مخش رو نمیزنی هانسل!اون پسر برای پسرمه,حق نداری اونجوری بری سمتش.. فقط باهاش دوست باش,یه دوست خوب,میخوام براش یه دوست خوب باشی...میفهمی؟
هانسل:بله رییس...میفهمم!
سزار:خوبه...حالا هم گورتو گم کن,میخوام استراحت کنم...حواست به دین باشه و هواشو داشته باش...چیزیش بشه سرتو از دست میدی!
هانسل:بله رییس ,حتماً.
با احترام تعظیم کردم و از اون اتاق لعنتی زدم بیرون.با پوزخند از پنجره به بیرون خیره شدم و سرمو تکون دادم...همش تقصیر اون هری حرومزاده بود!اگه هری نبود من انقدر تحقیر نمیشدم...من پسر ارشد بودم,من باید وارث قدرت پدرم میبودم، چرا باید بخاطر یه احمق فرفری تحقیر میشدم؟
بیحوصله و عصبی از ساختمون زدم بیرون و چشم چرخوندم تا فراگی رو پیدا کنم که دیدم هاردی خیلی آشفته و تو هم داره میاد سمتم...
هانسل:دیگه چی شده هاردی؟
هاردی:رییس...ساندر.
هانسل:ساندر چی؟
هاردی:اون...به قتل رسیده رییس!
متعجب ابروهام پرید بالا و برگشتم به دین که داشت با نیش باز و خوشحال با سگ های نگهبان پایگاه بازی میکرد نگاه کردم که سریع گفت:کار اون نیست,تموم مدت زیر نظر داشتمش,کلاً داشت تو محوطه میچرخید و اینور و اونور سرک میکشید ولی سمت استراحتگاه هم نرفت...شاید ساندر تو مبارزه بخاطر حمله ی یهویی اون پسره، ازش کتک خورده باشه, ولی ساندر یکی از بهترین مبارزهای گروه خون آشام هامون بود,اون فقط رفته بود یکم استراحت کنه که...
با اخم پریدم وسط حرفش و گفتم:نه که خیلی سنگین مبارزه کرده بود,میخواست استراحت هم کنه.چجوری مرد؟باید یه نشونه ای از قاتل باشه.
هاردی:هیچی رییس!مطمئنم چندتا از هم اتاقی هاش هم تو اتاق بودن.نه زخمی هست,نه نشونه های مسمومیت داشت,هیچی...
هانسل:یعنی چی؟پس چجوری مرد؟
هاردی:رییس...اون...اون یه جورایی تو خون خودش خفه شده...علاوه بر پزشکمون,خودم هم چکش کردم.توی نای و ریه اش پر خون بود.
هانسل:و این یعنی چی؟یعنی یه نفوذی,از ناکجاآباد یهو پیداش شد و بدون اینکه هیچ اثری از خودش بجا بذاره از درون, اعضای داخلیه ساندر رو سوراخ سوراخ کرده که اون ریه و نای اش پر خون شده؟در ضمن...هم تو احمقی,هم اون دکتر بی مصرف!کدوم گرگینه یا خون آشامی رو دیدین که از آسیب اندام هاش بمیره؟ما قدرت ترمیم داریم!اون فقط در صورتی میتونست به این دلیل مرده باشه که آسیب هاش خیلی جدی و وحشتناک بوده باشن که تو میگی هیچ آسیبی ندیده و این نظریه همینجا رد میشه!دلیل مرگش و قاتل رو پیدا کن هاردی.. تا غروب بیشتر فرصت نداری!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...