هری:حق با زینه!ما نمیذاریم بهت آسیب بزنه!
زین:چاکر زن داداش!
هری:خفه شو زین!
جرارد:نه!مشکل این نیست!الایژا کاری به من نداره,من فقط دلم براش سوخته!بیچاره باید خیلی گرسنه و ضعیف شده باشه,اومدم بپرسم که اگه میشه شما یه واحد خون بهم بدین که بدمش به الایژا!
لویی:آها...راستش....خب بانک خون ماله دیمنه و من هیچ اختیاری روش ندارم,تو این موقعیت هم نمیتونیم بریم بیرون سراغ بانک های خون بیمارستان ها ولی اگه بخوای میتونم شخصاً از دیمن بخوام.
جرارد:نه نه!الایژا ازم قول گرفت که سراغ دیمن نرم...ولش کن لیدر.مهم نیست!
لبخند کوچیکی زد و مهربون گفت:بازم ببینم چیکار میتونم بکنم,اگه کاری از دستم بربیاد حتماً انجام میدم!
لبخند بزرگی زدم و خوشحال گفتم:ممنون لیدر!شما بهترین لیدر دنیااین!
خوشحال ازشون خداحافظی کردم و برگشتم پیش نایل, الایژا رو تحویل گرفتم و باهم رفتیم تو محوطه!
تا غروب و تموم شدن تمرینم هیچی نگفت ، ساکت فقط نگاهم کرد و منتظر موند!
بعضی اوقات انقدر مظلوم میشد که یادم میرفت همون کسیه که شب قبلش میخواست شاهرگمو پاره کنه!
موقع شام نیومد داخل و خواست تو محوطه قدم بزنه و اون حالت غریب و مظلومش باعث شد برای بار هزارم بخوام گردن دیمن رو بشکنم!
بعد شام رفتم یه دوش گرفتم و وقتی برگشتم تو اتاقمون دیدم تایلر گوشه ی تختش چهارزانو نشسته و زل زده به الایژا که با جدیت داشت نگاهش میکرد!
تایلر:این حرفم میزنه؟
الایژا:ازش خوشم نمیاد!
آروم خندیدم و حولمو انداختم رو تختم و آستینامو زدم بالا...
جرارد:قرار نیست از همه خوشت بیاد دوست من!
تایلر:نه اینکه منم عاشق چشم و ابروتم...اییششش!این چرا عین ساموریاست جرارد؟
جرارد:بیخیال شو تایلر!بگیر بخواب,لیدر میگفت فردا تمرین سنگینی داریم!
تایلر:باشه خانم معلم,باشه!
وقتی تایلر خوابید منم دراز کشیدم که دیدم بازم الایژا اومد پایین تختم نشست!
جرارد:هی...واقعاً نیازی بهش ندارم!میتونی استراحت کنی!
الایژا:من نیازی به استراحت ندارم!
جرارد:ولی من دارم!بگیر بخواب که منم بتونم بخوابم!اینجور بهم زل نزن!
الایژا:ولی من باید نزدیکت باشم که مطمئن شم خطری تهدیدت نمیکنه,من قول دادم!
نفسمو فوت کردم بیرون...
ESTÁS LEYENDO
Broken Demon #1
Fanficلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...