لویی:آره! هری قدرتش رو با تمرین و پشتکار خودش بدست آورده، من این وسط کاملاً تماشاگر بودم! بعد بیست سال برگشتم و دیدم که دونه ای که کاشتم تبدیل شده به یه باغ گل...بدون اینکه باشم تا ازش مراقبت کنم!شما باید یاد بگیرین که بدون گرگینه ای که تبدیلتون کرده هم قوی باشین,کاری که هری کرده و کاملاً هم توش موفق بوده!مثل هری باشین.
جولیا همراه خواهرش لیدیا ریز خندید و هیجان زده گفت:میتونم یه چیز دیگه بپرسم؟
لویی:بپرس فرزندم!
جولیا:من و خواهرم...در واقع تموم دخترای پایگاه...ما میخوایم بدونیم که...راسته که میگن...راسته...
لویی:راحت باش!
چشمامو ریز کردم و آروم گفتم:بنظر نمیاد سوال جالبی باشه لویی,این دخترا همش تو توهم زندگی میکنن...جوابش رو بپیچون!
لویی:ا!هری؟تربیتت کجا رفته بتا جونم؟
زیر زیرکی واسش چشم غره رفتم و زمزمه کردم:تو واسه من حرف از ادب و تربیت نزن!فقط جوابش رو نده!
لویی:شاید سوالش خوب باشه!
هری:نیست!
جولیا:ما دخترا...ما فکر میکنیم که شما...یعنی شما و رییس استایلز باهم...بهم نزدیکین!
هری:نگفتم؟
لویی:هیس...بچم چیزی نگفت که!
صداشو بلند کرد و ادامه داد:خب معلومه بهم نزدیکیم،هری بتای منه,اولین و تنها بتای من!
جولیا:نه...یعنی منظورم این نبود!نزدیک یعنی...یعنی خیلی نزدیک!این کاملاً عادیه که یه آلفا به بتاش نزدیک باشه ولی منظور من اون عادیه نیست...یعنی خیلی نزدیک!
هری:گفتم جوابشو نده!
لویی:خب منم همینو میگم دیگه!ما نزدیکیم...حتی اتاقمون هم مشترکه!
با بلند شدن صدای جیغ جیغ و ذوق دخترا واسه لویی چشم غره ی بدی رفتم که حساب کار اومد دستش!
لویی:هی دخترا...آروم!منظورمو بد گرفتین ها!رک میگم,اگه منظور شما اینه که ما شبا تو بغل هم میخوابیم و بوس بازی و منحرف بازی داریم و تو فکر یه راه برای بچه دار شدن یا به سرپرستی گرفتن یه بچه ایم...نه!کاملا در اشتباهین...همچین خبرایی نیست!
با پنچرشدن دخترا و غرغر کردنشون پسرا خندیدن و موضوع خوابید!
هری:گفتم سوالشون جالب نیست!
لویی:خیلی خب...دیگه سوالی نبود؟
جولیا:من...
لویی:نه!حالا نوبت پسراست!جرارد؟سوالی نداری باقلوای بابایی؟
********
زیرچشمی یه نگاه به هری عصبانی که داشت زیر نگاه جمعیت ذوب میشد و راه فراری هم نداشت انداختم و به خودم لعنت فرستادم!
STAI LEGGENDO
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...