Part 63

2.4K 279 33
                                    


هری:عالیه!از اونجایی که لوییس هیچ علاقه ای به دادن جواب های واضح و کامل معرفی کردن خودش نداره من این قسمت رو بعهده میگیرم و جواب سوالاتت رو میدم!شماهایی که جرارد رو انداختین وسط...خوب گوش بدین!

آروم زدم رو بازوش و زمزمه کردم:هی هری...آروم باش!اینا افراد خودمونن نه افراد سزار!

هری:اگه افراد سزار بودن انقدر عصبی نمیشدم,چون فکر میکردم دارم درست افرادم رو آموزش میدم!جرارد ادوارد,شاگرد زرنگ تموم کلاس های پایگاه...گوش بده که میخوام بهت جوابات رو بدم!حواست هست؟

جرارد:بله رییس!

هری با شنیدن صدای بلند و جدی جرارد پوزخند غلیظی زد و سرشو تکون داد...

هری:اول!لوییس در حدی مقام و رتبش از من بالاتر هست که هرچی دلش بخواد میتونه صدام کنه!در مورد قدرتش...میتونی صبر کنی تا توی جنگ قدرتش رو به چشم ببینی یا میتونی به حرف من اعتماد کنی که لویی قوی ترین آلفاییه که من تو عمرم به چشم دیدم!دوم...خوب نیست که تا این حد به من اعتماد دارین,هیچکس نباید تا این حد بره جلو و در مورد نیاز من...تو در چه جایگاهی هستی که در مورد نیاز من تصمیم سرخود میگیری؟ها؟من به لوییس نیاز ندارم؟تو چی؟توی جنگ به مایکل نیاز نداری؟ها؟

جرارد:بله...حتما!وجود آلفام منو قوی تر میکنه...من برای برد نیاز به آلفام دارم!

هری: و این دقیقا چیزیه که اینجا داریم,من!هری استایلز...برای برد، برای قوی تر شدن، برای پیروزی توی جنگ، به آلفام ،لوییس نیاز دارم!لوییس بعنوان آلفای من بهم قدرت میده و وجودش برای من ضروریه و سوم...لوییس میتونست بیخیال ما بشه!خودش و برادرش به تنهایی انقدر قدرت دارن که به هیچ وجه تو جنگ با سزار به مشکلی برنمیخورن!لویی و زین نیازی به اومدن به پایگاه نداشتن، ما به حضورشون نیاز داریم!ماییم که اگه لویی نباشه گیر میکنیم و خدای من...لویی؟

با لبخندی که از ذوق واکنش هری داشت جرمیخورد و منم بشدت سعی در کنترلش داشتم برگشتم سمت هری و گفتم:جانم بتا جان؟

هری:تو دقیقاً مشکلت با معرفی کامل خودت چیه؟

لویی:حس میکنم اینجوری بچه ها فکر میکنن با پارتی اومدم بالا!

هری:خدای من...

با اخم برگشت سمت جمع منتظر که زل زده بودن به دهنش و جیک نمیزدن...

هری:حقتونه همتون رو بفرستم واسه تنبیه، تا یاد بگیرین قبل حرف زدن اطلاعاتتون رو کامل کنین ولی حیف...حیف که وقت نداریم!زین؟میشه لطفاً بیای بالا؟

زین با لبخند گشادی دستشو از پشت کمر لیام که بشدت قرمز شده بود و قیافش داد میزد که زین داشت یه کرمی میریخت برداشت و اومد کنار من وایستاد!

Broken Demon #1Where stories live. Discover now