حتی لبخند هم نزد,میدونست دارم بهش دروغ میگم و اینم خوب میدونست که وقتی بهش دروغ میگم به هیچ وجه امکانش نیست که راستشو بهش بگم.در هر صورت گفتن اینکه چی اذیتم میکنه هیچ فایده ای برای لی نداشت,فقط اذیتش میکرد و بس!
تا رسیدن به دانشکده هیچ کدوممون حرف نزدیم,حتی نایل هم ساکت شده بود و این عمق جدی بودن اوضاع رو نشون میداد!
وقتی هری ماشینش رو پارک کرد همه بجز لویی که مثل همیشه سرحال و خندون بود,بی میل پیاده شدیم و عین پنگوئن زل زدیم بهم!
لویی:هه هه ...قیافه هاشونو!مطمئنم هیچ کدومتون حتی یه خودکار هم همراهتون نیاوردین بی سوادا!بیاین ببینم...
با لبخند ریزی به جمع خندون نگاه کردم و دست دراز کردم تا خودکاری رو که لویی گرفته بود سمتمو بگیرم که خودکار رو دو بار تو جهت های مختلف چرخوند و با خنده دادش بهم.بقیه خندیدن چون فکر میکردن لویی داره سر به سرم میذاره ولی حرکت لویی برای سرگرمی و شوخی نبود,یکی از رمزهایی بود که فقط بین ما دوتا بود و خوشبختانه من فراموشش نکرده بودم...ذهنتو ببند!
با لبخند خودکار رو ازش گرفتم و فحش آرومی بهش دادم که بلند خندید.
لویی:بیا اینجا ببینم!
سریع لپ هری رو بوسید و آروم ازش عذرخواهی کرد و بازومو گرفت و یکم از جمع دورم کرد...
بازومو ول کرد و با لبخند نگاهم کرد و سرشو تکون داد...
لویی:بیا اینجا ببینم داداش کوچولو!
محکم بغلش کردم و به خودم فشارش دادم و یه نفس عمیق کشیدم....
لویی:ببخشید عزیز دل داداشی,نمیخواستم اینجوری باهات حرف بزنم ولی تو برادرمی زینی.باید محکم باشی تا نایل و لی بتونن بهت تکیه کنن و...
سرمو به کتفش فشار دادم و پریدم وسط حرفش و با بغض گفتم:نمیتونم جلوشو بگیرم داداش...میترسم!
لویی:هی هی...تو بزرگ شدی زینی!
زین:خودت خوب میدونی از چی وحشت دارم!
لویی:ماها هیچیمون نمیشه زین!
زین:لویی...وحشت من، سلامتی خودم و بقیه نیست...وحشت من تویی...اگه تو چیزیت بشه...
لویی:هی...آروم باش داداشی,من هیچیم نمیشه!بهت قول میدم!
با بغض لبمو گاز گرفتم و کشیدم عقب....
زین:قول گرگی؟
با خنده ی شادی انگشت کوچیکمو که بالا گرفته بودم گاز گرفت و خندون گفت:قول گرگی!
هری:هی هی...حواست باشه داری چیکار میکنی مرد جوان!
لیام:حس میکنم شب ها خیلی آروم و راحت میخوابی عزیزم!تو که نمیخوای شرایط یکم تغییر کنه؟
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...