عین دیوونه ها تو اتاقم میدوید اینور و اونور و با ذوق میخندید و جیغ جیغ میکرد و یه چیزهایی میگفت که من هیچ نظری نداشتم که چی داره میگه!
با لبخند نگاهش کردم و سرمو تکون دادم.امیدوار بودم اون فرفری هم همینقدر برای دیدنش ذوق زده و هیجان زده بشه وگرنه خودم جرش میدادم!
هانسل:هی...انقدر انرژیت رو خرج نکن فراگی!با این فاصله ی چند روزه ای که بینتون بود,امشب باید در خدمت جناب باشی ها,یکمم انرژی واسه اون بذار!
ذوق زده پرید رو تخت و عین قورباغه نشست کنارم و خندون گفت:اصلاً نگران اون نباش,انقدر انرژی دارم که تا صبح هم پا به پاش برم!من تو این مورد خاص خستگی ناپذیرم!
با ابرو یه اشاره به کونش کردم و خندون گفتم:کاملاً مشخصه که چقدر تو این مورد استعداد و مقاومت داری رفیق!
دین:هی...دیوس بازی درنیار دیگه!چشمت به کون همون دخترایی باشه که باهاشون میخوابی,به ناموس یکی دیگه چیکار داری؟
با خنده یه لگد به پاش زدم و گفتم:برو گمشو ببینم!برو بکپ دو ساعت دیگه برپائه!
هیجان زده از تخت رفت پایین و گفت:برپا؟
هانسل:آره دیگه,میریم پیشواز هری جونت!
یهو قیافش نگران شد و هول گفت:میگم هانسل...امشب که اتفاقی قرار نیست بیوفته؟!قراره؟
شونمو انداختم بالا و گفتم:ما که قصدی نداریم,اگه این فرفری نقشه ای تو آستین نداشته باشه که بعید میدونم اینجوری باشه,همه چی آروم پیش میره!
دین:یعنی چی؟
هانسل:یعنی اینکه رییس به هری پیام داده که اگه تو رو میخواد باید خودشو تسلیم کنه و بالاخره به قولش عمل کنه و بیاد تو تیم ما.ما که نقشه ای براش نداریم,بقیش بستگی به هری جونت داره که چقدر حرف گوش کن باشه!
دین:یعنی...یعنی ممکنه امشب جنگ بشه؟
هانسل:نمیدونم...ممکنه!هری هیچوقت پسر حرف گوش کنی نبود.بعید نیست زیر قولش زده باشه و یه سری از افرادش رو با خودش آورده باشه!
نگران لبشو گاز گرفت و تند گفت:پس بخاطر همین امروز پایگاه انقدر شلوغ بود؟دارن برای جنگ آماده میشن...خدای من!
وقتی صورت نگرانش رو دیدم لبخند کوچیکی زدم و گفتم:نگران نباش دین...ما فقط توی آماده باشیم,رییس هیچوقت به هری آسیبی نمیزنه!
دین:از کجا انقدر مطمئنی؟
هانسل:از جایی که از وقتی هری اندازه ی یه بچه قورباغه بود,با دوتا چشم خودم دیدم که رییس چقدر پسر کوچولوش رو دوست داره....اگه هری تحریکش نکنه,اون کاری باهاش نداره!
STAI LEGGENDO
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...
