Part 4

2.3K 447 33
                                    


زین:انگار قراره تموم کتابایی رو که واسه پروژت خورده بودی بالا بیاری ،وگرنه با این کتابایی که قراره در آینده بخوری, رو دل میکنی تاملینسون!

خنده های خودش و گروهش و تک توک بچه های کلاس اصلا تکونم نمیداد...بدجوری تو شوک بودم!

کل کلاس رو انگار تو کما بودم ولی به محض تموم شدن حرفاش وسایلمو همونجا ول کردم و با سرعت خودمو بهش رسوندم و پریدم جلوش که ابروهاش پریدن بالا!

جک من:بنظر میاد بالاخره قراره حرف بزنی!

سرمو تکون دادم و صبر کردم تا کلاس خالی بشه...وقتی آخرین نفر از کلاس رفت بیرون سریع در کلاس رو بستم و برگشتم...

جک من:خب؟

لویی:نمیتونی این کارو باهام بکنی!

جک من:یه نفس عمیق بکش و آروم باش لوییس...این پروژه قراره خیلی خوب پیش بره!

حرصی موهامو دادم بالا و با قیض گفتم:نمیتونم آروم باشم!سه ماهه تموم انرژیم رو این پروژه متمرکزه...لوک خودت بهتر میدونی من چقدر برای این مقاله زحمت کشیدم!اصلا خودت بودی که بهم اجازه دادی که موضوعمو خودم انتخاب کنم...چرا اینکارو باهام میکنی؟

لوک:این درست ولی چرا انقدر نگرانی؟هنوز خیلی ها مقالشون رو شروع نکردن!

ناباور دهنم باز موند!

لویی:من خیلی ها نیستم لوک!من برای اثبات خودم به کنسول باستان شناسی,کون خودمو رو این پروژه پاره کردم!خواهش میکنم,بذار رو پروژ ه ی خودم تمرکز کنم,قول میدم یه پروژه هم بنویسم و توش باورمو بهت ثابت کنم ولی بذار به کارم ادامه بدم...

لوک:نظرت چیه این پروژه رو کامل کنی و پروژه قبلیت رو بعنوان کار تکمیلی ارایه بدی؟اینجوری خودتو هم ثابت میکنی،البته از نظر من همین الانشم ثابت شده هستی !

حرصی موهامو کشیدم و یکمی خم شدم و زور زدم تا مشتمو کنار خودم نگه دارم!

لوک:لویی؟لو؟

لویی:دهنتو ببند!حق نداری به این اسم صدام کنی!دقیقا مخالف چیزی رو بهم پیشنهاد دادی که ازت خواهش کردم!چرا؟

لوک:زور نزن نظرمو برگردونی لویی!من جلوی کل کلاس ازت خواستم و نمیتونم زیر حرف خودم بزنم...همه منتظر مقاله ی جنجال انگیزتن پسر!

چشمامو ریز کردم و با حرص نگاهش کردم...

لویی:نظرت بر نمیگرده نه؟

لوک:لویی...

انگشت فاکمو بهش نشون دادم و با حرص از کلاس زدم بیرون!

لوک:لااقل میموندی باهم میرفتیم ناهار بخوریم!

با حرص زیرلبی بهش فحش دادم و رفتم سمت لیام و نایل که سمت دیگه ی سالن واستاده بودن...

Broken Demon #1Where stories live. Discover now