لیام:هی...کام آن!تو خیلی دوسش داشتی!
تا حرف لی کامل شد زین هول چشماش درشت شد و پرید جلوی دهنشو گرفت!
زین:نمیفهمم چرا قبل زدن اینجور حرفا اصلاً بهشون فکرهم نمیکنی!عالیه!
آروم خندیدم که هری شیطون بهم چشمک زد و دستشو دور پهلوم حلقه کرد.
نیشمو باز کردم و خواستم چیزی بهش بگم که چشمم خورد به جرارد که سرشو بلند کرده بود و مظلوم زل زده بود به الایژا!
الایژا وقتی متوجه شد جرارد زل زده بهش,برگشت و یه نگاه بهمون انداخت!
آروم گفت آها,از پهلو جرارد رو بغل کرد و دستشو گذاشت رو دهن جرارد که همه مات خشک شدیم!
الایژا...داشت دقیقاً چیکار میکرد؟داشت...داشت سعی میکرد جرارد رو راضی نگه داره و پیش ماها کم نیاره؟داشت...احساس از خودش نشون میداد؟
همونجور عین گاو زل زده بودیم بهشون که با صدای خنده ی جرارد به خودمون اومدیم!
جرارد دست الایژا رو از رو دهن خودش برداشت و خندون گفت:یکم ابتکار به خرج بدی بد نیست عزیزم!
اول یکم نگاش کرد و بعد آروم سرشو تکون داد,ما چهارتا هم با دهن باز,عین بز زل زده بودیم بهشون!جرارد چیز خورش کرده بود؟قطعاً!!
وقتی الایژا یکم خم شد و خیلی ریلکس جرارد رو وسط اون همه گرگینه و خون آشام بوسید دهن هممون خورد کف زمین!
میدونستم...یعنی فکر میکردم که الایژا از جرارد خیلی خوشش میاد ولی یه بوسه؟اونم وسط یه جمعیت چند صد نفری...فاک!اون واقعاً دوسش داشت!
جرارد:ال...الایژا...این...این بوسه...
الایژا:خودت ازم ابتکار خواستی!در ضمن...همه باید بدونن که تو مال منی...مگه نه؟
کلوم:هی ..نایل...نایل!هی بیخیال اون ساندویچ شو...چیزی رو که کل دیشب دنبالش بودی از دست دادی!نایل!
نایل:فاک!چی شده؟چی شده؟الایژا گذاشت تو کون جرارد؟
کلوم:ههه...منحرف من!
سرمو به نشونه ی موافقت با جمله ی تو ذهن زین و لیام و هری و جرارد و الایژا و یه چند نفر دیگه تکون دادم...
اون واقعاً یه حیوونه!
******
وقتی همه پوکر فیس برگشتن سمتم نیشمو باز کردم و بقیه ساندویچمو فرو کردم تو دهنم!
لویی سرشو تکون داد و نفسشو فوت کرد بیرون و گفت:خیلی خب.واسه چی زل زدین به این بچه؟این درست بشو نیست!بریم...بریم یه چیزی بخوریم,امروز تمرین جدی و مهمی داریم,میخوایم رو سرعت تبدیلتون کار کنیم,بریم!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...