یه نفس عمیق کشیدم و دلمو زدم به دریا!هری که کونمو میذاشت,حداقل تبدیل میشدم تا بچه هام ببینن منظورم چیه!
سرمو آوردم بالا ، رنگ چشمام عوض شد و اون حس لذت لعنتی تموم تنمو گرفت.غرش کوتاهی از دهنم خارج شد و تبدیل شدم.
بلند غریدم و نفس نفس زدم...تموم تنم برای چند ثانیه میسوخت,دقیقاً به اندازه ی دو تا دم و باز دم طول کشید و این یعنی تبدیل شدن تو کمتر از چهار ثانیه!
هیچکس تکون نمیخورد،کسی حرف نمیزد،کسی پچ پچ نمیکرد...حتی میتونستم حس کنم ضربان قلبشون هم از بهت و وحشت کوتاه و با فاصله شده.تو یه کلمه...وحشت زده!
با شنیدن صدای پا با غرش برگشتم سمت ورودیه عمارت.دیمن و افرادش جلوی ورودی ایستاده بودن و نفس هم نمیکشیدن!به جرأت میتونستم بگم که حتی خود دیمن هم ترسیده بود!
چند قدم رفتم سمتشون که همشون بجز دیمن عقب نشینی کردن و چند متر رفتن عقب تر...جلوتر از همشون یه چهره ی آشنا دیدم ...لوک جک من!
به نشونه ی سلام و احترام به حضورشون سرمو بلند کردم و زوزه ی کوتاهی کشیدم.
دیمن:زین؟
زین که نگرانی دیمن رو دید نیشخند زد و اومد کنارم.دستشو رو خزهای پرپشت گردنم کشید و آروم خندید...
زین:نگران نباش دیمن...لویی فقط سلام کرد!
دیمن:دستش...دستش درد نکنه!
سرمو به دست زین مالیدم و آروم رفتم سمت بوته های بهم پیچ خورده و کاج های کوتاه و تزئینی جلوی ایوون عمارت و تبدیل شدم.زین لباسمو واسم آورد و منم با تموم سرعتی که ازم برمیومد شلوارمو پوشیدم و یه نفس عمیق کشیدم.
حال و لذتی که هر بار تبدیل شدن بهم میداد انگار باعث میشد هر بار قوی تر از قبل بشم و تموم بدنمو شارژ میکرد,انقدر انرژی داشتم که راحت سه دست پشت سرهم میتونستم ترتیب هری رو بدم!
یا حس نگاه خیرش روم آروم خندیدم و سویی شرتم رو پوشیدم.آره...خیلی راحت میتونستم سه دست پشت سرهم به هری بدم!اینم میشه هری جان!
خندون از پشت بوته ها اومدم بیرون و رو به دیمن و لوک بلند گفتم:سلام بچه ها!
دیمن:از این به بعد اینجوری سلام کن...باشه؟
آروم خندیدم و شیطون گفتم:مگه سلام گرگینه ایم چش بود؟ به اون قشنگی بود...این یه سنت خیلی قدیمیه ،من برای هر کسی اینکار رو انجام نمیدم دیمن!
دیمن:خیلی ازت ممنونم رفیق...ولی من همون سلام کردن معمولی رو ترجیح میدم!
آروم خندیدم و رو به لوک که اومده بود کنار دیمن سرمو تکون دادم...
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...