دیمن:خون آشام بودن؟امکان نداره!من آمار نود درصد خون آشام های کشور رو دارم و هشتاد درصدشون زیر مجموعه های خودمن!امکان نداره همچین سازمان قدرتمندی داشته باشن و من متوجه نشم!
با چشم ریز نگاش کردم و کلافه گفتم:میشه یه لحظه ساکت شین و بذارین حرفمو کامل کنم؟نه گرگینه بودن,نه بنشی نه خون آشام بودن...آدم بودن!یه سری آدم کاملا غیر ماورالطبیعه!
زین:آهااااا...میگم!هیچ موجودی از این آدم پست فطرت تر نیست!
لیام:هی!همه ی آدما اینجوری نیستن!همشون بد نیستن!
وقتی لیام اونجوری از آدم ها دفاع کرد ،زین قیافش رو کج کرد و رو به لیام پوزخند زد و چمشاشو تو حدقه چرخوند!
زین:چرا دقیقا همشون به همین اندازه عوضی و بی رحمن!تو هم لازم نیست به خودت بگیری,چه بخوای چه نخوای دیگه مثله اون عوضی ها نیستی...با مرامت کردم!
لیام:چی؟باهام چیکار کردی؟
رو به زین چشم غره رفتم و گفتم:بیخیال لی...بعداً به اون موضوع میرسیم,فعلا به ادامه ی کارمون برسیم تا بعدش به بقیه موضوعات برسیم,وقتمون کمه ها!سوال دیگه ای ندارین؟
دیمن:منم میتونم یه سوال بپرسم؟
آروم سرمو تکون دادم که با نیشخند گفت:تموم چیزایی که تا الان گفتی رو گرفتم ولی هنوز یه چیزی برام عجیبه!چجوری بعد این همه سال ،انقدر راحت با گرگینه بودنت کنار اومدی؟
مایکل:آره آره...واسه منم سوال بود!
اشتون:واسه منم همینطور!
با لبخند گشادی تکیه دادم به مبل و گفتم:اصلا درک نمیکنم که چرا انقدر براتون عجیبه!این فراموشیه موقتی من مثل پوشوندن لباس گوسفند به گرگ بود!لباس گوسفند باعث نمیشه یه گرگ واقعا گوسفند بشه،شاید برای یه مدت علف خوارش بکنه ولی ذاتش رو تغییر نمیده!این فراموشی و باورهای غلط هم برای من مثل یه تعطیلات طولانی بود...دور بودن از هویتم باعث نمیشه که فراموش کنم که چی بودم و چه کارهایی ازم برمیاد!خب...آخرین سوال!خوب فکر کنین و بپرسین چون این دیگه آخریشه!
یهو همهمه شد و همه باهم پچ پچ میکردن که یه سوال تپل و جامع بپرسن که قشنگ خارش تنشون بخوابه!
هری:این سوال ،سوال من و خیلی های دیگست...
لویی:بپرس بتا جان!
هری:میخوایم بدونیم پدر و مادرت کی بودن!کی بودن که تو تبدیل به همچین آلفای قدرتمندی شدی!
با چشم درشت نگاهشون کردم و با تعجب گفتم:همتون میدونستین من و زین گرگینه ایم,اونوقت نمیدونین پدر و مادر ماها کی بودن؟
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...