نایل: اوناهاشن... کنار پسرعموی زین نشستن...
لیام:همون مو مشکیه و مو بلونده؟
نایل:آره دیگه...کنار دانیال نشستن!
لویی:نایل!
لیام:چیه؟باید بدونم کیا اذیتت مینن یا نه؟
بدون اینکه نگاهمو از کتاب بگیرم زمزمه کردم:در واقع لازم نیست...یه اتفاقی افتاد و تموم شد رفت!
لیام:اول از همه زین,نمیفهمم چرا انقدر بهش آسون میگیری و تو هم که هیچ توضیحی نمیدی!حالا هم که این دوتا که معلوم نیست قصدشون از اذیت کردنت چیه و الانم که با اکیپ زین میچرخن!تا کی میخوای ساکت بشینی و چیزی نگی؟اگه تو برات مهم نیست,برای من مهمه!
بالاخره کتابمو بستم و برگشتم سمتش که با نگرانی نگاهم میکرد...لبخند کوچیکی زدم,واقعا دوست خیلی خوبیه!
لویی:لیام من...راستش خیلی خوشحالم که دوست خوبی مثل تو دارم,واقعا خیلی خوشحالم ولی..جدا برام مهم نیست بقیه چیکار میکنن, اهمیتی نمیدم و دوست دارم تو هم همینجوری باشی.من هیچ مشکلی برام پیش نیومده, فقط ,مطمن باش اگه مشکل جدی برام بوجود آوردن خودم میشونمشون سرجاشون!باشه؟
خشک دهنشو باز کرد تا چیزی بگه ولی پشیمون شد و با نامیدی سرشوتکون داد!
لیام:پدرم همیشه میگه از دو دسته آدم باید دور شد...کسایی که سرشون باد داره,کسایی که زندگی همیشه به پایین تنشونه!
نیشمو باز بازکردم و خندون گفتم:من که هر دو مورد رو دارم!
نایل:دقیقا!
به نایل چشم غره رفت و برگشت سمتم و با مهربونی نگاهم کرد...
لیام:منتظر روزیم که زبونتو از حلقومت بکشم بیرون و بکنمش تو کونت!
لویی:بله...لطفت رو میرسونه داداشم!
چپ چپ نگام کرد ولی دیگه استاد اومد و نشد که چیزی بگه.نصف کلاس حواسم به پروژم بود و نصف دیگش به اون دوتا...یکیش موها و چشمش مشکی بود و قیافش به آسیایی ها میخورد, اون یکی هم بلوند بود،با چشمای آبی,تو لبش هم یه حلقه ی مشکی بود!بهش میخورد کانادایی یا استرالیایی باشه!یعنی خوشم میاد تو سری خور بودنم بین المللیه!از سرتاسر این کره ی خاکی میان اینجا بلکه یه زوری به من مادرمرده بگن!
لیام:به چی زل زدی اینجوری تو فکری؟پاشو بریم ,کلاس تموم شد!
کتابامو جمع کردم و بلند شدم...
لویی:دارم به این فکر میکنم شهرتم داره جهانی میشه!بنظر نمیاد این دوتا مال اینورا باشن!
لیام:آره...بهشون نمیاد انگلیسی باشن!
نایل:یه چیزی بگم نمیزنین تو سرم؟یه حس باحالی به اون مو مشکیه دارم...حس میکنم هم وطنه!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...