اشتون:فقط همین نبود...لویی از زین دفاع کرد و وقتی لیام عصبی شد و ازش خواست بین اون و کسی که همیشه اذیتش میکنه یکی رو انتخاب کنه ,لویی یه جورایی زین رو انتخاب کرد!
با نیشخند سرمو تکون دادم و زمزمه کردم:اینجا بود که زین خوشحال و هیجان زده شد!
اشتون:لوک میگفت تمام مدتی که لویی داشت ازش دفاع میکرد لبخند رو لبش بود و وقتی لویی خودشو گذاشت بین زین و لیام ، زین از پشت لویی رو بغل کرد و لویی هم هیچ واکنشی نشون نداد...انگار کاملا براشون طبیعیه!
با یادآوری کبودی دست اشتون و چند دقیقه پیش که وقتی دستم رو پهلوش بود لویی خودش رو کشید کنار ، ابروهام متعجب پریدن بالا!
هری:یه رابطه ای بینشون هست که ما ازش خبر نداریم!یه رابطه ی نزدیک...
اشتون:دقیقا!وقتی هم لیام رفت زین بازم رو اعصاب لویی راه رفت ولی لویی بازم نتونست روش دست بلند کنه و بعدش هم تو پارکینگ با بچه هام دعوا گرفته که چرا جلوی لیام رو نگرفتن تا دعوایی شروع نشه که اون مجبور شه تهش بین مهم ترین هاش یکی رو انتخاب کنه!دقیقا این جمله رو گفت که زین یکی از مهم ترین افراد تو زندگیشه!خبر مهمم این بود...لویی و زین یه رابطه ی قوی باهم دارن!
موهامو دادم بالا و لبخند زدم...
هری:میدونستم قضیه ی امروز بو داره!
اشتون:پس واسه همین خودتون اومدین؟
هری:نه اومدم با محیط کارتون آشنا بشم ببینم نکنه یه وقت یه مشکلی داشته باشین!حالت خوبه؟معلومه واسه این اومدم!
اشتون:ببخشید!
هری:خیلی خب...کارتون خوب بود.یه تشویقی هم به افرادت بده, خبرشون حسابی به دردم خورد.فقط حواست حواست جمع باشه، کمتر از دو هفته ی دیگه وقت دارین و هنوزم نفهمیدین آلفا کدومشونه...
اشتون:خب معلومه لویی!
چپ چپ نگاش کردم و ادامه دادم:هنوز معلوم نیست.نهایت تا آخر این هفته وقت دارین و باید هرجور شده بفهمین کدومشون همونیه که میخوایم.کنسول دیگه تحملش داره تموم میشه و لیدر بچه های جنوب حسابی عصبیه و دیگه نمیتونه بیشتر از چند روز صبر کنه...
قیافش رفت تو هم و آروم گفت:شنیدم پنج نفر از بهترین افرادش رو از دست داده...باید هم عصبی باشه!چجوری میتونین آرومش کنین رییس؟خیلی بداخلاق به نظر میاد!
هری:کنار اومدن با سالواتوره تو حالت معمولی اونقدرا هم سخت نیست ولی تا الان همه ی تلفات از زیر شاخه ی اون بوده, از وقتی رییس رو از دست دادیم اون حرومزاده مرزبندی و تموم قوانینش رو فراموش کرده و داره هر غلطی دلش میخواد میکنه...بچه های جنوب این وسط از همه بیشتر آسیب دیدن..سالواتوره حق داره عصبی باشه!ساعت کاریتون تمام وقت شده اشتون,به افرادت هم بگو بیست وچهار ساعته حواسشون به زین باشه...خودتم همینطور,نمیخوام چشم از لویی برداری.
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...