زین:جونم کون!
آروم خندیدم و زدم به بازوش که با دیدن اخم لیام سریع نیشش بسته شد و تو ذهنش به غلط کردن افتاد!
هری:خیلی خب...کافیه!نوبت توئه کلوم.نایل...تو هم یه چیزی تنت کنی بد نیست!
بعد چند لحظه نایل آروم از کلوم جدا شد و کلومم سریع تیشرتشو کند و تن نایل کرد,بالا تنه ی کلوم بلند بود و تیشرتش تو تن نایل تا روی رونش میومد و چیزی بی ناموسی نمیشد.
دلم برای نایل و کلوم سوخته بود...مخصوصاً نایل.نایل برخلاف ظاهر بیخیال و مردم آزار و همیشه گرسنش خیلی پسر مهربون و احساساتی بود....خییییلی زیاد!
خودم بارها و بارها از پنجره ی کتابخونه دیده بودم که اول صبحی میاد تو حیاط پشتی و بعد یه نگاه به دور و بر یه قسمت از غذایی که همیشه تو کلاس درحال خوردنش بود رو برای گنجشک های محوطه میریخت و با لذت بهشون نگاه میکرد!
اون مهربون بود...تو شونزده سالگی از خانوادش جدا شده بود و تو این چند سال برخلاف بی محبتی خانوادش هر وقت که ازش برمیومد یه سری به خانوادش میزد و کلی براشون وسیله و هدیه میبرد!
درسته که خانواده ی پولداری داشت و همیشه از لحاظ پول تأمین بود ولی همه چیز پول نبود!حداقل تو سه سال اخیر،خودم شاهد بودم که اگه من و لیام نباشیم روز تولدش هم تو هر جایی که غذا باشه و هایپر مارکت میگذره!
نایل حقش نبود که برای تبدیل بهتر فکری رو از سرش بگذرونه که تنها آدمی که بهش اهمیت میده رو هم توش از دست بده!
حق هیچ کدوم از بچه هام نبود,حق زین و لیام نبود...حق هری نبود...حق هیچکدوم از بچه های پایگاه نبود ولی تنها راهم همین بود....
تنها راهی که انقدر سریع میشد ازش به تبدیل رسید همین بود!سخت بود ولی تو اون تایم کمی که داشتم تنها راه چاره ای که داشتم همین بود...
عذاب و ترس و وحشت همشون مستقیماً به خودم میرسید...دردش زیاد بود...ترسش تنمو میلرزوند ولی اشکالی نداشت.تاوقتی که بچه هام قوی میموندن بقیه چیزا قابل تحمل بود!
وقتی کلوم با صورت گرفته اومد بالا لبخند بزرگی زدم و آروم زدم رو شونش...
لویی:نایل که بتات بود انقدر خوب و عالی اجرا کرد,مطمئنم تو رکورد سی و چهار ثانیه ای دوست پسرتو میزنی رفیق!بهترین تلاشت رو بکن!
با لبخند کوچیکی سرشو تکون داد و یه نفس عمیق کشید.با حجم ترس و وحشتی که بهم رسید آروم یه نفس عمیق کشیدم که هری متوجه لرزش تنم نشه...
سی ثانیه هم طول نکشید که کلوم تبدیل شد و با غرش بلندی رفت سمت نایل,با پوزش زیر پای نایل رو کشید و مجبورش کرد که رو پشتش بشینه!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...