با خوردن لگد محکم یه نفر تو پهلوم با درد نالیدم و خون تو دهنم رو توف کردم بیرون.
هانسل:احمقا...احمقاااا!رییس همتونو میکشه!من گفتم هری استایلز؟این هرزه کجاش شبیه هریه؟توئه احمق اسم خودتو میذاری اسنایپر؟یه تیر ساده رو نمیتونستی بزنی به هدف به اون بزرگی؟
با صدای خوردن چک محکمی زیر گوش کسی که انگار تک تیراندازشون بود دلم حسابی خنک شد!آخیییییش!جیگرم حال اومد,بی ناموس عوضی تیر اسلحش خیلی درد داشت!
هانسل:الان من این قورباغه رو چیکار کنم؟ها؟سه تا ارشد رو با خودم برداشتم آوردم و به اندازه ی سه تا احمق هم برام کارایی نداشتن!الکی فقط خودمونو ضایع کردیم؟میفهمین؟
یکم سکوت شد و تهش بالاخره یکی از افراد دلیر تو ون که عین چی داشت از ترس میشاشید به خودش زبون باز کرد و گفت:رییس...
هانسل:چی؟چی میگی حرومزاده؟
اون بنده خدایی که انگار اسمش حرومزاده بود بالاخره من من کنون زبون باز کرد و نالید:میگم...رییس...استایلز و مالیک میخواستن بیان دنبالش...شاید...شاید اهمیتی داشته باشه؟
هانسل:هه...هاردی...هاردی... دوست احمقم!خودت میگی میخواستن!اگه براشون مهم بود میومدن دنبالش حرومزاده ی احمق!شاید برای مالیک مهم باشه ولی برای استایلز یه اپسیلون هم اهمیت نداره!ندیدی وقتی مالیک خواست بیاد دنبالش استایلز جلوشو گرفت؟
هاردی:شاید...شاید حداقل یه گرگینه ی قوی باشه...بشه ازش تو جنگ استفاده کرد!
هانسل:هووووف....حیف برنامه ریزمونی وگرنه تا الان تیکه تیکت کرده بودم!چکش کن!
هاردی:بله...بله رییس!
با درد آروم نالیدم,شرط میبندم بازم میخواست بزنه بی پدر!
هاردی:هی...هی لعنتی!چشماتو باز کن...هی حرومزاده...
با فرو رفتن انگشتش توی زخمم بلند داد زدم و بیحال غریدم...
هانسل:خب؟
هاردی:زرد...زرد بود رییس!
هانسل:هه...یه بتای به درد نخور!تبریک میگم,حکم قتل خودتونو امضا کردین!
در ون باز شد و هر سه تاشون پیاده شدن که هاردی گفت:رییس...چیکارش کنیم؟
هانسل:شت....فعلاً بذارین همینجا بیوفته,ولف بین توی پوکه حالا حالاها زجرش میده...بعداً یه فکری به حالش میکنم!
در ون بسته شد و من نفسمو فوت کردم بیرون,یکم خودمو کشیدم و پامو انداختم رو اون یکی...آخییییش!تموم تنم خشک شده بود!
نیشخندم بزرگ و بزرگتر میشد و هی سرحالتر میشدم...تیره؟آره!خدایی عین بچ درد گرفت ولی ولف بین؟واسه من یه جورایی حکم تقویتی رو داشت!زخمم دیگه ترمیمش تموم شده بود و من نقشم با موفقیت کامل گرفته بود!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...
