*ارتباط بزرگسال*
چهار...سه...دو...یک...
طبق محاسباتم اول یکی محکم زد دم کونم,بعد خیلی شیک،تو راهرو منو گذاشت زمین و بدون تحمل دو طرف صورتمو گرفت که خودم سریع رو نوک پام بلند شدم تا راحت تر بهم برسه...
عجول و محکم همدیگه رو میبوسیدیم.انقدر دلتنگ بودیم...انقدر عشق تو وجودمون پر شده بود که نمیدونستیم چجوری باید بهمدیگه اون میزان خیلی خیلی زیاد از عشق رو ابراز کنیم!
دستامو دور گردنش حلقه کردم و خودمو بیشتر رو نوک پنجه پام کشیدم بالا و بوسیدمش.زبونم رو فرو کردم تو دهنش که سریع زبون داغش رو کشید رو زبونم و باهاش بازی کرد.
با حشر محکم و عمیق لبمو خورد و کمرمو گرفت و بدون اینکه لبمو ول کنه منو کشید بالا که خودم سریع پاهامو دور کمرش حلقه کردم.سفتی دیکم رو روی شکمش حس میکرد و این بیشتر تحریکش میکرد چون فشار دستاش رو کونم جوری زیاد شده بود که شلوارم داشت پاره میشد!
وقتی درو پشت سرمون بست و منو کوبید به در،رو لبش خندیدم و با عشق محکم لبشو بوسیدم و کشیدم عقب و هول شروع کردم به باز کردن کش موهاش که عشقم فرصت رو از دست نداد و شروع کرد به خوردن گردنم.
بلند نالیدم و با چشمهای خمار ،کش موهاشو انداختم دور مچ دستم و دستمو تو موهاش چرخوندم و سرشو بیشتر به خودم نزدیک کردم تا بیشتر گردنمو بخوره!
هری:جون...جونم فسقلیه من...جوننننممم زندگی من...جون...فعلاً انرژیتو ذخیره کن خوشکله,حالا حالاها باید جیغ بزنی!
با شنیدن صدای حشری و خمارش و دیدن اون چیزی که تو ذهنش بود نیشخندم بزرگتر شد،سرشو بلند کردم و لبشو خوردم...قرار بود جر بخورم,ولی به آروم شدن همسرجان می ارزید!
عقب عقب رفت و کنار تخت ایستاد.محکم منو به خودش فشار داد و جوری زد دم کونم که جیغم بلند شد!
با خنده منو انداخت رو تختمون و خیز برداشت سمتم که با شیطنت پای چپمو گذاشتم رو شکمش و ابروهامو انداختم بالا...
لویی:دوست دارم وقتی داری لباستو در میاری نگاهت کنم!لخت میای تو تخت...لخته لخت!
شیطون ابروهاشو انداخت بالا و شونشو انداخت بالا و موهاش داد بالا...
هری:جواب اینکارتو پس میدی خوشکله!
با نیشخند رو آرنج رو تخت نیم خیز موندم و با دیدن هری که با چشمهای خمار پیراهنشو پرت کرد یه گوشه بلند سوت زدم که حرصش در اومد و بهم فحش داد!
هری:باورم نمیشه با شق درد مجبورم کردی همچین کاری کنم...امشب قرار نیست کوتاه بیام جناب آقا،تا صبح نمیذارم چشم روهم بذاری.
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...