دودل یه نگاه دیگه بهم انداخت و آروم رفت سمت مشتری,دستامو تو قفسه سینم جمع کردم و یه نگاه به دور و بر انداختم...
با اشاره به استن که داشت میرفت سمت اشتون فهموندم که خودم حواسم بهش هست,اونم شونه هاشو انداخت بالا و رفت سمت میز خودش...
حواسمو دادم به اشتون...به خودش مسلط شده بود و با برخورد خیلی خوبی داشت با مشتری صحبت میکرد.بعد بیست دقیقه اشتون کارشو عالی انجام داده بود...دو تا تیشترت و یه سوییشرت فروخته بود و مشتری هم بنظر راضی میومد!
با لبخند رفتم سمتش و آروم زدم رو شونش که یکم پرید بالا و برگشت سمتم.
یهو نیشش باز شد و خندون گفت:تونستم!
با خنده بهش های فایو دادم و گفتم:منم همینو بهت گفتم!خوب داری پیش میری...تا تموم شدن دورت حسابی میترکونی!
با لبخند سرشو تکون داد...
اشتون:چقدر شلوغ شده!
لویی:بهت گفتم که اینطوری میشه,اوه...اون مرد توپوله رو میبینی؟کنار جوانا واستاده و داره غر غر میکنه؟
اشتون:آره...انگار جوانا قرمز شده!
لویی:دقیقا! چون گرند،همین مرد توپوله داره رو مخش راه میره!بریم...
اشتون:کجا؟به ما چه؟
لویی:باید یاد بگیری با همچین مشتری هایی چطور رفتار کنی...غرغر میکنه ولی یکی از ثابت ترین مشتری هامونه!
وقتی رفتیم سمتشون یهو جوانا چشمش بهم افتاد,یه نفس عمیق کشید و به گرند یه چیزی گفت که گرند با لبخند برگشت سمت ما!
با لبخند سرمو تکون دادم...
اشتون:چرا اینجوری نگات میکنه؟
لویی:هیس...فقط نگاه کن!
گرند:بالاخره!کجایی پسر؟
با لبخند باهاش دست دادم و گفتم:متاسفم ,راستش سرم گرم آموزش شاگرد جدیدمه,شب زیباییه ,درسته؟
با لبخند سرشو تکون داد و اشتون بیچاره رو که هنگ کرده بود یه آنالیز کامل کرد و سرشو با رضایت تکون داد و دوباره برگشت و خیره شد به من....
گرند:لباس زیبایی داری لوییس... واز اون زیباتر اندام باور نکردنیته...بگذریم!از این لباس سایز منم دارین؟
لویی:صد در صد!جنس های دیگه ای هم جدید برامون اومده که مطمئنم تو تنتون فوق العاده میشه!
با رضایت آروم یه صدایی درآورد و دنبالم اومد!حقش بود برگردم و چشم های هیز و کثیفشو از کاسه بکشم بیرون تا دیگه نتونه اینجوری به بدن کسی زل بزنه ولی بجاش لبخندمو حفظ کردم و به راهم ادامه دادم...من به کارم احتیاج دارم...اونم تو لول خیلی بالا...بیکاری همیشه مساویه با بدبختی محض!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...