شلوارمو به زور کشیدم بالا و یکم بپر بپر کردم تا قشنگ تو تنم کیپ شه,زیپمو کشیدم بالا که هری با نیشخند از کنارم رد شد و یه سیلی محکم زد زیر کونم که کونم جز گرفت!
همونجور که کونمو میمالیدم رفتم سمت حموم و خندون گفتم:باز تو حشری شدی؟بابا درد میگیره,آرومتر عزیز دلم!
با لبخند ملیحی در حمومو تو صورتم بست و گفت:حقته!وقتی شلوارت انقدر تنگه که کونت قلوپی زده بیرون,دم کونی زدن نداره؟تازه شانس آوردی وقت نداریم!
با خنده ولو شدم رو تخت و شیطون,خیره به در حموم گفتم:خوب شیطون شدیا...حالا چرا باز رفتی تو حموم لباس میپوشی؟
هری:تو خودت نمیدونی چرا؟
نیشمو باز کردم و خندون گفتم:خودت الان گفتی وقت نداریم!
هری:من برام مهمه که سر وقت برسم به تمرین صبحگاهی...تو؟فکر نکنم!
بلند خندیدم و سرحال گفتم:خوب شوهرتو میشناسی ها!
وقتی ساکت شد و ضربان قلبش رفت بالا با ذوق از رو تخت پریدم پایین و خودمو پرت کردم تو حموم و با دیدن صورت قرمزش عین خر حال کردم!
لویی:ای جووون!من قربون اون خجالت کشیدنت...هولی شت!فاک!
با چرخیدن چشمم از صورتش رو کونش و دیدن اون شورت سفید,با قلبهای صورتی و کوچولو ،کلاً رم کردم و سیستم عصبیم بهم پیچید!
عین پلنگ پریدم سرش و رو زانو سریع چسبیدم بهش.دستامو دور رون هاش حلقه کردم و لپمو به کون نرم و خوشکلش فشار دادم و عین چی واسه خودم ذوق کردم!!
هری بچمم از یه طرف خجالت کشیده بود ,از طرف دیگه خندش گرفته بود و این وسط نمیدونست باید چیکار کنه!فقط داشت تلاش میکرد که منو از خودش جدا کنه و شلوارشو بکشه بالا!
هری:لویی...لویی بیخیال!داره دیر میشه...بیخیال پسر!لویی بچه ها منتظرتن!حسشون نمیکنی؟
میدونستم حق داره ولی دلم نمیومد بیخیال اون تیکه جواهر بشم.تهش هم واسه دلخوشیم یه گاز از کونش گرفتم و با خنده ولش کردم!
هری:آیی!لویی!
لویی:جون دلم؟ بپوش بپوش تا نیومدم سراغت!
تا حرفمم تموم شد,هول شد و سریع یه کوچولو کونشو مالید و شلوارشو کشید بالا که خندم گرفت!بدجوری ازش زهر چشم گرفته بودما!
یه چشم غره واسم رفت و گفت:حیف وقت نداریم وگرنه بهت نشون میدادم کی از کی زهر چشم میگیره!با اون کونت!
با خنده و شیطنت کمرمو قوس دادم و یه نیم نگاه به کونم انداختم و شیطون گفتم:کون من؟من که کون ندارم!یه کون کوچولو دارم...چشمت تو همینه؟
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...