با ابروی بالا رفته منو یکم کشید عقب و زمزمه کرد:ثابت کن!
آروم خندیدم و شیطون گفتم:اینجا؟
الایژا:معلومه که نه!دوست ندارم کسی بجز من صدای ناله هاتو بشنوه!
ضربان قلبم رفت بالا و دلم پیچ خورد!اون کاملاً جدی بود و خدای من...خجالت آور بود ولی واقعاً تحریک شده بودم!یعنی منظورش از صدای ناله...یعنی میتونست فقط با یه بوسه باعث شه از خوشی بنالم؟
الایژا:طرز فکرتو دوست دارم!جوابت؟معلومه که میتونم!
با خنده لبمو گاز گرفت و سرمو انداختم پایین.اون واقعاً جدی بود!
هری:خیلی خب!خیلی خب!کافیه!حواستونو میدین به تمریناتون,بگو بخند و پچ پچ و لاس زدن هم نداریم!آره,میبینمتون!
با خجالت خندیدم و یکم از الایژا فاصله گرفتم...
زین:خب!ذهنتون باز شد؟به جواباتون رسیدین؟حالا تمرکزتون رو تمرینتونه,ببینم چشمتون میچرخه پوست سرتونو میکنم!افتاد؟!
با انرژی و هیجان تایید کردیم که رییس و لیدر با لبخند برگشتن تو عمارت و زین هم اومد و تا ساعت ناهار دهنمون رو جوری سرویس کرد که حرف الایژا یادم رفت!
یه غذا برداشتم و همونجا رو میز تند تند یه چیزی خوردم و برگشتم پیش الایژا و بدون حرف دستشو گرفتم و دنبال خودم کشیدمش.
درو پشت سرمون بستم و رو به چهره ی متعجبش یه چشمک زدم...
جرارد:وقت ناهاره!
الایژا:نه!
با نیشخند یه برو بابایی بهش گفتم ،یقمو زدم کنار ،پشت بهش ایستادم و از کنار نگاش کردم که جدی نگاهم میکرد!
جرارد:بخور یه نیم ساعت بیشتر وقت نداریم!
الایژا:گفتم نه!
چشممو کلافه چرخوندم و با نیشخند گفتم:بخور میگم!بخور بریم دیر شد!
الایژا:جرارد!
جرارد:الایژا!من شوخی ندارم باهات,وقتی خودم دارم بهت میگم میتونی از خونم بخوری یعنی اونقدری بهت اعتماد دارم که شاهرگم رو میدم دستت!حالا زود با...
جملم تموم نشده منو محکم کوبید به در ، از پشت چسبید بهم و گردنمو گاز گرفت...
فرو رفتن دندوناش مثل دفعه ی قبل فقط لذت بود و لذت...لعنتی حس خماریه خیلی خوبی داشت!حس میکردم منم بهش نیاز دارم!
دستاشو دور کمرم حلقه کرد و با یه نفس عمیق جوری گردنمو مکید که بی اختیار لبخند خماری زدم...چه حالی میداد لعنتی!
روی گردنم رو که ترمیم شده بود لیسید و دوباره دندوناش رو تو گردنم فرو کرد که نفس عمیقی کشیدم و سرمو یکم دادم عقب که تو همون حالت منو همراه خودش کشید عقب و محکم تر بغلم کرد...
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...