Part 27

2K 329 10
                                    


لویی:زین؟چی شده؟زین...

لوک:لویی؟

با دیدن لوک که بازومو میکشید نگاهمو از زین گرفتم و بلند گفتم:زین...زین چش شده؟

هول و ترسیده براندازم کرد و نگران گفت:تو هم از بستنی خوردی؟

گیج سرمو تکون دادم و تکرار کردم:زین چش شده؟

لوک:نگران نباش... همینجا بمون ،من و کلوم همراهشیم...

لویی: منم میام!

لوک:کجا میخوای بیای آخه؟الان حالش خوب نیست بازم بهت میپره دعوا میشه...خواهش میکنم لویی...خودم بهت خبر میدم که حالش چطوره...باید بایدبرم.تو هم همراه دوستات بمون..... فعلاً!

لوک با سرعت خودشو رسوند به کلوم و چندتا از پسرای دیگه ی جمع و سریع زین و پسرعموش رو که همچنان داشتن سرفه میکردن رو بردن بیرون...لعنتی!

نمیتونستم بفهمم مشکل چیه.نمیتونست از بستنی باشه چون همه ازش خوردن...اگه فقط مال زین و دانیال رو دستکاری کرده باشن چی؟چرا باید همچین کاری کنن؟اصلا کار کیه؟داشتم دیوونه میشدم... تو یه لحظه همه چیز بهم خورده بود و حس خیلی بدی داشتم...حس میکردم زین داره بدجوری درد میکشه و این موضوع حسابی اذیتم میکرد!

نایل:لویی؟بیا اینجا ببینم....به تو چه ربطی داره چی شده؟

با چشم درشت نگاش کردم و با صدای بلند گفتم: به من ربطی نداره؟

با اخم نگام کرد و گفت:نه!هیچ ربطی بهت نداره...نه نسبتی باهات داره نه دوستته!نکنه غیر اینه؟

عصبی موهامو دادم بالا و بدون توجه به سر و صدای نایل وسایلمو جمع کردم و از تریا زدم بیرون و خواستم برم سمت سرویس بهداشتی که شاید زین رو بتونم پیدا کنم که یهو یکی خودشو انداخت جلوم!

با چشم درشت یه قدم رفتم عقب و متعجب گفتم:اشتون؟تو اینجا چیکار میکنی؟

یه نفس عمیق کشید و بریده بریده گفت:همین دور و برا بودم که... اوف...لوک بهم زنگ زد گفت مثل اینکه خوراکی مسموم بینتون پخش کردن و حال یکی از دوستاتون بد شده...اومدم پیشت باشم.

کیفمو گذاشتم رو دوشم و گفتم:مرسی که اومدی ولی نیازی به مراقبت ندارم...خودم میتونم از پس خودم بربیام!فعلا....

خواستم از کنارش رد شم که محکم بازومو گرفت و نگهم داشت...هنگ خیره شده بودم به قیافه ی جدی که تا الان ازش ندیده بودم...

لویی:اشتون؟چت شده ؟بذار برم!

اشتون:معذرت میخوام لویی ولی واقعا نمیتونم اجازه بدم بری...فعلا باید باهام بیای.

عصبی دستمو کشیدم که اینبار دستمو محکم تر گرفت و با اخم و صدای بلند گفت:لویی من نمیتونم وقتی از هم جدایین حواسمو بدم به هردوتاتون...باید باهام بیای.

Broken Demon #1Where stories live. Discover now