لویی:منم دوست دارم زندگی من...خیلی بیشتر از چیزی که بتونی تصورش رو بکنی!
با بالارفتن صدای ضربان قلبش با رضایت آروم خندیدم و با دست آزادم زدم دم کونش!
لویی:تو این شرایط فقط دوتا اتفاق بد میتونه برای من بیوفته!
با ترس سریع نگام کرد و من من کرد:چ...چی؟
لویی:یا در کف این کون خوشکل تو سکته میکنم و به فنا میرم,یا مثل الان اونقدر عصبانیت میکنم که توسط اون دیک عظیمت به فاک اعظم میرم!جز این دوتا هیچ موردی واسم پیش نمیاد!
هری:مامانت سر تو چی خورده لویی؟
**************
با لبخند یه نفس عمیق کشیدم و به رفتنش خیره شدم...اون بهترین لیدریه که میتونستیم داشته باشیم,باور کردنی نبود که چجوری تو نگاه اول عاشقش نشدم!
هنوز به مسیر رفتنش خیره بودم که یکی محکم کوبید رو کتفم و منم از ترس یه متر پریدم هوا!
عصبی برگشتم و خواستم بپرم بهش که با دیدن زین دهنم خود به خود بسته شد!
لبخند خبیثی زد و شیطون گفت:به چی زل زده بودی؟میدونی که اگه هری حتی برای یه ثانیه حس کنه که به لویی چشم داری,به وحشیانه ترین حالت ممکن تیکه پارت میکنه,درسته؟
با لبخند سرمو تکون دادم و با احترام گفتم:لیدر برای من فقط یه لیدره خیلی خیلی خوبه,شایدم یه پدر!ولی حس دیگه ای بهش ندارم...هنوز از جونم سیر نشدم!
لبخند کوچیکی زد و آروم گفت:خوبه!وقتی صحبت لویی میشه هری زیاد مهربون نمیمونه!
با خنده سرمو تکون دادم و خندون گفتم:قسم میخورم به بابام چشم ندارم!
با رضایت و لبخند سرشو تکون داد و با نیشخند کوچیکی سرشو تکون داد...
زین:نمیدونم چرا...ولی ازت خوشم میاد!حواست به تمرینت باشه و مثل قبل با تمرکز کار کن...مطمئنم موفق میشی رمز تبدیل کاملت رو پیدا کنی!
با ذوق سرمو تکون دادم و هیجان زده گفتم:حتماً،تموم تلاشمو میکنم!
لیام:یه روزی جونتو بخاطر این لوس بازیات پیش لویی و زین از دست میدی!
با چشم درشت خیره شدم به لیام که با چشم غره بازوی زین رو گرفت و کشید دنبال خودش و حرصی یه چشم غره ی غلیط واسم رفت!
لیام:چشمت به دوست پسر خودت باشه جرارد...هیزه منحرف!
با شنیدن سر و صدای از سر ذوق زین از هنگ بودن دراومدم و آروم خندیدم!اینجا همه دیوونن...همه!دوست پسرم کجا بود؟
درسته که با همجنسگرا ها و ازدواج و باهم بودنشون مشکلی نداشتم و حتی یه جورایی کاپل های گی رو کیوت میدونستم ولی بازم ترجیح میدادم با کسی بخوابم که خطر به فنا رفتن کونم تو تخت به صفر برسه که میشه یه دختر!
KAMU SEDANG MEMBACA
Broken Demon #1
Fiksi Penggemarلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...