*ارتباط بزرگسال*
یکم خمش کردم و با دیدن سوراخ قرمز و خوشکلش ذوق زده سرمو بردم جلو و روش زبون زدم که هری یکم پرید جلو...
لویی:هنوز مونده تا اون حد برسی که بخوای اینجوری بپری جلو خوشکلم!
وقتی با خجالت پاهاشو یکم جمع کرد آروم خندیدم و پاهاشو از هم باز کردم و اینبار لبمو گذاشتم رو سوراخش و با زبونم خیسش کردم...
تاجایی که میتونستم سوراخشو خیس کردم که بشدت تحریک شد و پری کامش اومد.انگشت فاکمو فرو کردم تو دهنم و کم کم کردمش تو هری که خودشو سفت گرفت و آخ آرومی گفت...
لویی:هی عزیزم...انگشتای من خیلی کوچیکن!باید چیزای خیلی بلند تر و بزرگتری رو تو خودت تحمل کنی لاو!بریم واسه بعدی؟
هری:اخ...اوکی...فقط جنتل باش !اولین بارمه...اخ...
با نیشخند انگشتمو توش جلو عقب کردم و زمزمه کردم:و همین باعث میشه که نتونم جلوی خودمو بگیرم!
انگشت اشارمو هم خیس کردم و همراه انگشت فاکم بردم توش که با ناله ی بلندی خودشو سفت گرفت ولی با حرکت سریع دستم توش کم کم بدنش شل شد و خوشو داد عقب تر تا هرکاری میخوام باهاش بکنم.
دوتا شد سه تا و سه تا شد چهارتا و هری بسختی سرپا مونده بود و تموم تنش عرق کرده بود.به اندازه ی کافی آماده شده بود و آماده بود تا خودمو بهش بدم...
هری:لویی...دارم میمیرم لو...خواهش میکنم...زودتر...بذار حست کنم...خودتو بهم بده لو...
بشدت حرفاش تحریکم میکرد و سفت و خیسم کرده بود.سریع سرپا وایستادم،شلوارشو و شلوارم رو درآوردم،لباس زیرامونم پرت شد رو شلوارامون!
دستشو گرفتم و کشیدمش سمت سکو و خوابوندمش رو سکو.سکو براش کوچیک بود و فقط بالاتنش روش جا میشد ولی همونم کافی بود.سریع پاهاشو گرفتم و رفتم بین پاهاش و دیکمو مالیدم رو سوراخ قرمزش که از تحریک باز و بسته میشد...
لویی:آماده ای نفس؟
با صورت قرمز و خیس سرشو تکون داد که لبخند عمیقی زدم و کم کم خودمو فرو کردم توش.بشدت تنگ بود و به زور داشتم خودمو توش فرو میکردم و هری هم خیلی درد داشت ولی هرجور که شده تا ته خودمو کردم توش ولی دیگه نفس هری درنمیومد!صورتش بشدت قرمز شده بود و نفس نفس میزد...
لویی:میخوای بریم تو عمارت؟اونجا امکانات بیشتره...اینجوری اذیت میشی!
سرشو گذاشت رو سکو و نفس نفس زنون گفت:نه...همینجا خوبه!فرقی نداره کجا باشیم...اولین بار همیشه درد داره!شروع کن...خوبم!
لویی:مطمئنی عزیزم؟
هری:آره لو...شروع کن!
پاهاشو دور کمرم حلقه کردم و کم کم شروع کردم ,اولش بدجوری درد داشت ولی بعد چند دقیقه که بدنش بهم عادت کرد کاملا سکه روش برگشت!
YOU ARE READING
Broken Demon #1
Fanfictionلوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحم...