♥8⛓️

1.2K 90 24
                                    

❤متین❤

از خوده دیشب تا حالا حس عجیبی داشتم!
مچ انداختن باهاش باحال بود و خب البته اگه بشه اسمش رو گذاشت مچ اندازی!:/
اون نخواست ضایع شم و مچم رو نخوابوند و این یکم و در واقع خیلی به دلم نشست!:)♡

کتابای ترم جدیدم رو برام آورده بودن و اینکه باید خودم از پس خوندنشون بر میومد و بدون کمک استاد یکم سخت بود!:/:(

بعد خوردن صبحانه با بروبچ به حیاط رفتیم تا یه دست فوتبال بزنیم و خب من عاشق فوتبال بودم و تیم محبوبم سرخ بود و پرسپولیس!❤
همش بازیهاش رو دقیق دنبال میکردم و عاشقش بودم!♡_♡

امیر هم گفته بود تیم محبوبش قرمزه و خب این هم نظری برام جالب بود!:)

امیر کاپیتانی تیم رو بر عهده داشت و خب چون توی ورزش خیلی از همه سر تر بود!
منصور خان و تیمش گفتن میان بازی و تیم مقابل رو تشکیل دادن!
امیر قبل بازی رفت پیششون و جدی گفت:
بهتره امروز فقط بازی کنیم و دعوایی در کار نباشه!:/

با پوزخندی بهش نگاه کردن که کفری و عصبی بهشون خیره شدم و اگه میشد یه مشت مهمون همشون میکردم!:/:(

حیاط دقیقا اندازه زمین فوتبال بود و با این تفاوت که چمن نداشت و دروازهای کهنه و زنگ زده ای هم دو طرفش بود که تور هاش کمی پاره پوره بود!
با گذاشتن توپ در نقطه ی مورد نظر و وسط زمین و بین دو تا دروازه...
من و امیر قرار شد جلوی دروازه حریف باشیم و نقش هافبک هجومی و گلزن رو داشته باشیم و خب من گفته بودم که فوتبال بازی میکردم و بازیم خوبه!:)
امیر از اینکه اینقدر روی فوتبال و تیم محبوبم تعصب داشتم کلی تحسینم کرد!:)♡

امین هافبک چپ و علی هافبک راست زمین وایسادن و
سعید و مهدی هم جز هافبکای وسط زمین شدن و
محمد و رضا و محسن و احمد هم مدافع جلوی دروازه خودمون که سینا دروازه بانش بود!^_^

تیم حریف هم عین ما یارگیری کرد و چیدمانشون رو درست کردن!

با سوت داور که یکی از بچهای بند بود شروع به بازی کردیم!
سعید خیلی سریع به مهدی پاس داد و طولی نکشید که با پاس بلندی به امیر رسید ولی جلوی امیر دو نفری از مدافع تیم حریف ظاهر شدن و امیر تا خواست به من پاس بده...
توپ به بدن یکیشون برخورد کرد و به بیرون زمین رفت و کرنر شد!
امین اومد تا کرنر رو بزنه و بقیه سمت دروازه حریف جا گرفتیم تا با ضربه سر یا پایی توپ رو گل کنیم!
با پرتاب توپ توسط امین به جلوی دروازه یکی از مدافشون با سر از دروازه دورش کرد و خیلی سریع به یکی از هم تیمی هاش رسید و ضد حمله زدن!

با کمال نا باوری با پاسی که به منصورخان داد و اون با شوت از راه دوری که زد به گل رسیدن!:/:(
بازیکن خوبی بود و حرفه ای بازی میکرد و خب معلوم بود اینکارست!

اونا داشتن شادی پس گلشون رو به رخ میکشیدن که امیر عصبی گفت:
الکی قد علم کردین واسه چی؟!چرا حواستون نیست؟!

L❤VE in the cageWhere stories live. Discover now